عمارتکیمتهیونگ

#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۳۶
نوچه های جیمین دست و بالم رو گرفتن و از جیمین دور کردن
_ولم کنین ...ولم کنین عوضی های بدرد نخور
داهیون با یه حالت مظلوم رفت بغل جیمین
_حالیت میکنم مرتیکه(آروم)
بعد از اینکه نوچه هاش دستمو ول کردن
دوباره حمله آوردم به موهای داهیون و کشان کشان از بین جمعیت بردمش به‌سمت در خروجی نگهبان ها دوباره اومدن جلو که جیمین دستور داد عقب نشینی کنن
میونگ و ایزول و کوک ترسیده بهم خیره شدن
_تقاص خیانت مساوی با مرگه
جیمین:چی میگی برای خودت؟
_دارم بهت لطف میکنم،نمیزارم یه هرزه
بهت خیانت کنه
جبمین نگاه تاسف باری به داهیون انداخت و روبه من گفت
جیمین:کمکی داشتی در خدمتم
_تو مراسم ختمش میتونی بیای
جیمین:با کمال میل
داهیون که انگار توقع نداشت
شروع به گریه کردن شد و داد میزد
و به زمین و زمان فحش میداد
_کوک..ماشین رو آماده کن
میونگ:خانم..(آروم)
_خانم؟(پوزخند)...لقب هرزه براش مناسب تره
میونگ به گریه افتاد و خودش رو توی بغل ایزول انداخت
کوک ماشین رو روشن کرد و داهیون رو توی ماشین پرت کردم و خودمم سوار ماشین شدم
کوک:کجا برم ؟
_برو عمارت
کوک بی هیچ حرفی به سمت عمارت روند
دخترا هم تو عمارت جیمین مونده بودن
دیدگاه ها (۰)

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۷کشان کشان داهیون رو وارد عمارت کرد...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۸اگر من با کوک آشنا نمی‌شدماگر وارد...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۵مهمونی شون نسبت به مهمونی های ماخی...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۴_آره دیگهایزول:با آقای جئون تو اتا...

"سرنوشت"p,29...کوک بلند شد و دستم رو گرفت و باهم از پله ها ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط