عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۳۸
اگر من با کوک آشنا نمیشدم
اگر وارد عمارت نمیشدم
اگر مامانم منو به زن خان نمیداد
اگر اگر اگر
کوک:گریه نکن قشنگم...منم گریم میگیره ها
ایزول اشکاش رو پاک کرد و از اتاق رفت بیرون
کوک با گریه شروع به حرف زدن شد
کوک:از صحنه ایی که دیدی ترسیدی؟
_پ...پس...تو کجا بودی؟...چرا جلوش رو نگرفتی؟
چرا نزاشتی خانم رو نکشه؟
کوک:تهیونگ وقتی عصبانی بشه کسی نمیتونه جلوش رو بگیره،حتی من.
_همش تقصیر منه
کوک:به تو چه ربطی داره؟...اون گرفته به تهیونگ خیانت کرده،تو این وسط چه نقشی داری؟
_یه موجود اضافی،یه دزد عشق
کوک:دزد عشق؟
_آره...من...من یه..
تا بخوام حرفمو کامل کنم اشکام سرازیر شدن و اجازه حرف زدن ندادن
کوک روی تخت کنارم دراز کشید و منو کشید تو بغلش
کوک:نبینم اشکاتو.
بعد یه بوسه زوی موهام زد و گفت
کوک:تقصیر تو نیست،تو هیچ کاره ای
تو هیچ کاری انجام ندادی.
همش تقصیر خودشه
_اگه...اگه من به تو نزدیک نمیشدم
کوک:اگه نزدیک نمیشدی هم من به داهیون
اهمیت نمیدادم
اون فقط یه عشق بچگی بود
بعد هم خودش ولم کرد و رفت
و به من یه زخم کاری زد و رفت با تهیونگ
نمیدونی چه کارایی که نکردم
هزار بار خودکشی کردم قرص خوردم
رگم رو زدم...ولی حتی یبار هم نیومد ببینه
من مرده ام یا زنده.
حالا که دیده بود تهیونگ براش آب و نون نمیشه
دوباره پا پیج من شده بود
که منم بهش اهمیت ندادم
و شدم مرد تو>>
#پارت_۳۸
اگر من با کوک آشنا نمیشدم
اگر وارد عمارت نمیشدم
اگر مامانم منو به زن خان نمیداد
اگر اگر اگر
کوک:گریه نکن قشنگم...منم گریم میگیره ها
ایزول اشکاش رو پاک کرد و از اتاق رفت بیرون
کوک با گریه شروع به حرف زدن شد
کوک:از صحنه ایی که دیدی ترسیدی؟
_پ...پس...تو کجا بودی؟...چرا جلوش رو نگرفتی؟
چرا نزاشتی خانم رو نکشه؟
کوک:تهیونگ وقتی عصبانی بشه کسی نمیتونه جلوش رو بگیره،حتی من.
_همش تقصیر منه
کوک:به تو چه ربطی داره؟...اون گرفته به تهیونگ خیانت کرده،تو این وسط چه نقشی داری؟
_یه موجود اضافی،یه دزد عشق
کوک:دزد عشق؟
_آره...من...من یه..
تا بخوام حرفمو کامل کنم اشکام سرازیر شدن و اجازه حرف زدن ندادن
کوک روی تخت کنارم دراز کشید و منو کشید تو بغلش
کوک:نبینم اشکاتو.
بعد یه بوسه زوی موهام زد و گفت
کوک:تقصیر تو نیست،تو هیچ کاره ای
تو هیچ کاری انجام ندادی.
همش تقصیر خودشه
_اگه...اگه من به تو نزدیک نمیشدم
کوک:اگه نزدیک نمیشدی هم من به داهیون
اهمیت نمیدادم
اون فقط یه عشق بچگی بود
بعد هم خودش ولم کرد و رفت
و به من یه زخم کاری زد و رفت با تهیونگ
نمیدونی چه کارایی که نکردم
هزار بار خودکشی کردم قرص خوردم
رگم رو زدم...ولی حتی یبار هم نیومد ببینه
من مرده ام یا زنده.
حالا که دیده بود تهیونگ براش آب و نون نمیشه
دوباره پا پیج من شده بود
که منم بهش اهمیت ندادم
و شدم مرد تو>>
۱۱.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.