پارت ۸۳
#رمان_لاو
#پارت83
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
باورم نمیشد یه گربه بود گربه تو خونه ما چیکار میکرد به اتاقم نگاه کردم پنجره باز بود نمیدونستم چیکار کنم با این گربه همون لحظه گربه به ما نگاه کرد و حمله کرد سمتمون منو هلی با جیغ جیغ دور خونه میچرخیدیم در تراس باز بود گربه رفت داخل تراس در تراس رو از داخل قفل کردم و گوشیمو برداشتم خواستم زنگ بزنم برسام ولی گفتم اگه مامانم اینا همون لحظه بیان ببینن چه خاکی بریزم رو سرم
هلیا گفت: به کی میخوای زنگ میزنی؟!
گفتم : میخوام به برسام زنگ بزنم ولی ما که شانس نداریم همون لحظه مامانم اینا میرسن بدبختمون میکنن
گفت : نمیتونیم گربه رو همونجا ول کنیم گناه داره
گوشیم زنگ خورد برسام بود جواب دادم بهش اجازه حرف زدن ندادم تند تند گفتم: سلام برسام گربه اومده خونمون داخل تراس زندانیش کردیم نمیتونم ولش کنیم اونجا میمیره مامانم اینا هم خونه نیستن نمیدونم چیکار کنم
گفت: سلام نگران نباش الان خودم رو میرسونم
فریاد زدم: نه نیا
گفت : چرا
گفتم:از اونجایی که ما شانس نداریم صددرصد مامانم اینا میرسن و ما به ملکوت اعلا میپیوندیم
گفت: خوب چیکار کنم امممممممم
دنیا
گفتم: جان
گفت: جانت سلامت
جیغ جیغ کردم و گفتم الان وقت این حرفاست
گفت : باشه باشه من تسلیم دنیا از گربه میترسی
گفتم : در حالت عادی نه ول یاگه بپره سمتم آره
گفت ببین عزیزم برو یه تیکه گوشت بیار بزار اون قسمت از تراست که میشه ازش بپری پایین تراست چقدر ارتفاع داره تا پایین
گفتم زیاد نیست درحدی که من یه تیکه ازش میرم بالا و میام پایین
زیر لب گفت :تو از دیوار راست هم میری بالا و میای پایین
گفتم : شنیدما
خندید و گفت : عییب نداره برو یه تیکه گوشت بیار
گفتم باشه رفتم نایلون گوشت اوردم در تراس رو باز کردم یه تیکه گوشت رو انداختم روی لبه ی تراس گربه حمله کرد سمتش برسام از پشت خط گفت: خوب حالا یه تیکه دیگه بنداز پایین تراست گوشتو انداختم گربه پرید پایین من و هلی باهم گفتیم: یس
برسام گفت : رفت
گفتم آره رفت ماهم داریم میریم
گفت : عروسی
گفتم آره دیگه
گفت باشه خداحافظ
گفتم خداحافظ
هلی گفت مگه اونا عروسی نمیان
گفتم نمیدونم والا بدو بدو بریم که دیر شد
گفت:مگه ساعت چنده؟؟
به ساعت نگاه کردم 19 رو نشون میداد
گفتم :الان هفته تا برسیم میشه هشت هشت و نیم بریم بریم شنلم که شبیه پالتو بود رو پوشیدم روی شالم هم کردم سرم هلی هم شنلش رو پوشید کلید ماشین رو برداشتم و با هم از خونه زدیم بیرون
#پارت83
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
باورم نمیشد یه گربه بود گربه تو خونه ما چیکار میکرد به اتاقم نگاه کردم پنجره باز بود نمیدونستم چیکار کنم با این گربه همون لحظه گربه به ما نگاه کرد و حمله کرد سمتمون منو هلی با جیغ جیغ دور خونه میچرخیدیم در تراس باز بود گربه رفت داخل تراس در تراس رو از داخل قفل کردم و گوشیمو برداشتم خواستم زنگ بزنم برسام ولی گفتم اگه مامانم اینا همون لحظه بیان ببینن چه خاکی بریزم رو سرم
هلیا گفت: به کی میخوای زنگ میزنی؟!
گفتم : میخوام به برسام زنگ بزنم ولی ما که شانس نداریم همون لحظه مامانم اینا میرسن بدبختمون میکنن
گفت : نمیتونیم گربه رو همونجا ول کنیم گناه داره
گوشیم زنگ خورد برسام بود جواب دادم بهش اجازه حرف زدن ندادم تند تند گفتم: سلام برسام گربه اومده خونمون داخل تراس زندانیش کردیم نمیتونم ولش کنیم اونجا میمیره مامانم اینا هم خونه نیستن نمیدونم چیکار کنم
گفت: سلام نگران نباش الان خودم رو میرسونم
فریاد زدم: نه نیا
گفت : چرا
گفتم:از اونجایی که ما شانس نداریم صددرصد مامانم اینا میرسن و ما به ملکوت اعلا میپیوندیم
گفت: خوب چیکار کنم امممممممم
دنیا
گفتم: جان
گفت: جانت سلامت
جیغ جیغ کردم و گفتم الان وقت این حرفاست
گفت : باشه باشه من تسلیم دنیا از گربه میترسی
گفتم : در حالت عادی نه ول یاگه بپره سمتم آره
گفت ببین عزیزم برو یه تیکه گوشت بیار بزار اون قسمت از تراست که میشه ازش بپری پایین تراست چقدر ارتفاع داره تا پایین
گفتم زیاد نیست درحدی که من یه تیکه ازش میرم بالا و میام پایین
زیر لب گفت :تو از دیوار راست هم میری بالا و میای پایین
گفتم : شنیدما
خندید و گفت : عییب نداره برو یه تیکه گوشت بیار
گفتم باشه رفتم نایلون گوشت اوردم در تراس رو باز کردم یه تیکه گوشت رو انداختم روی لبه ی تراس گربه حمله کرد سمتش برسام از پشت خط گفت: خوب حالا یه تیکه دیگه بنداز پایین تراست گوشتو انداختم گربه پرید پایین من و هلی باهم گفتیم: یس
برسام گفت : رفت
گفتم آره رفت ماهم داریم میریم
گفت : عروسی
گفتم آره دیگه
گفت باشه خداحافظ
گفتم خداحافظ
هلی گفت مگه اونا عروسی نمیان
گفتم نمیدونم والا بدو بدو بریم که دیر شد
گفت:مگه ساعت چنده؟؟
به ساعت نگاه کردم 19 رو نشون میداد
گفتم :الان هفته تا برسیم میشه هشت هشت و نیم بریم بریم شنلم که شبیه پالتو بود رو پوشیدم روی شالم هم کردم سرم هلی هم شنلش رو پوشید کلید ماشین رو برداشتم و با هم از خونه زدیم بیرون
۱۰.۲k
۰۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.