part 77
#part_77
#آیــبــیــکـه
یادمه وقتی برک ماشینشو توی مسابقه داغون کرد
عمورسول خیلی عاقلانه باهاش رفتار کرد...
یا مثلا تمام بچهای کالج آتامان بیشتراز آقا عاکف
به عمورسول علاقه دارن
بعداز چند بوق صدای مردونه و مهربونش توی گوشم پیچید...
رسولاوزکایا:آیبیکه تویی دخترم؟
آیبیکه:آره عمورسول،ببخشید بد موقعه مزاحم شدم...
یک اتفاقی افتاده فقط شما میتونید بهم کمک کنید...
رسولاوزکایا:چیشده دخترم داری نگرانم میکنی
آیبیکه:خانواده آسیه راضی به آزمایش نشدن تصمیم گرفتن
بفرستنشون مدرسه شبانه روزی؛امشب پروازشونه
رسولاوزکایا:سوسن بهم گفته بود قراره آزمایش بگیرن
خیلی ناراحت شدم عزیزم چه کاری از دستم برمیاد؟
آیبیکه:قرار بود دوروک فیلمارو بیاره نشونشون بده
که متقاعد بشن
اما الان دسترسی به دوروک نداریم
فقط یکساعت وقت داریم میشه خاهش کنم
هرجور شده دوروکو پیدا کنید؟
رسولاوزکایا:باشه من پیداش میکنم نگران نباشید
#رسولاوزکایا
من دوروکو از وقتی پنج سالش بود میشناختم!
اخلاق و رفتارش کاملا یادم هست...
دوروک سابقه پیچوندن زیاد داشت...
فرقی نمیکرد کجا باشه؛وقتی حال نمیکرد
یک بهانه پیدا میکرد و نمیومد...
به تلفنش زنگ زدم که جواب نداد
به سمت خونشون راه افتادم
#آیــبــیــکـه
یادمه وقتی برک ماشینشو توی مسابقه داغون کرد
عمورسول خیلی عاقلانه باهاش رفتار کرد...
یا مثلا تمام بچهای کالج آتامان بیشتراز آقا عاکف
به عمورسول علاقه دارن
بعداز چند بوق صدای مردونه و مهربونش توی گوشم پیچید...
رسولاوزکایا:آیبیکه تویی دخترم؟
آیبیکه:آره عمورسول،ببخشید بد موقعه مزاحم شدم...
یک اتفاقی افتاده فقط شما میتونید بهم کمک کنید...
رسولاوزکایا:چیشده دخترم داری نگرانم میکنی
آیبیکه:خانواده آسیه راضی به آزمایش نشدن تصمیم گرفتن
بفرستنشون مدرسه شبانه روزی؛امشب پروازشونه
رسولاوزکایا:سوسن بهم گفته بود قراره آزمایش بگیرن
خیلی ناراحت شدم عزیزم چه کاری از دستم برمیاد؟
آیبیکه:قرار بود دوروک فیلمارو بیاره نشونشون بده
که متقاعد بشن
اما الان دسترسی به دوروک نداریم
فقط یکساعت وقت داریم میشه خاهش کنم
هرجور شده دوروکو پیدا کنید؟
رسولاوزکایا:باشه من پیداش میکنم نگران نباشید
#رسولاوزکایا
من دوروکو از وقتی پنج سالش بود میشناختم!
اخلاق و رفتارش کاملا یادم هست...
دوروک سابقه پیچوندن زیاد داشت...
فرقی نمیکرد کجا باشه؛وقتی حال نمیکرد
یک بهانه پیدا میکرد و نمیومد...
به تلفنش زنگ زدم که جواب نداد
به سمت خونشون راه افتادم
۱.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.