قسمت هجدهم

#قسمت هجدهم
ازه درک کردم اون یه دختره و منم یک دختر.. سرش و آورد جلو تا دوباره لبام و ببوسه.. ولی من سرم و کشیدم
عقب..
چشماش و باز کرد و سوالی نگاهم کرد.. بی توجه بهش نشستم روی تخت و به کتابخونم نگاه کردم..
اومد کنارم نشست و دستام و تو دستش گرفت
_آرشیدا؟
واکنشی نشون ندادم.
_آرشیدا با تو ام
دوباره بدون عکس و العمل..سرم و برگردوند سمت خودش و مجبورم کرد نگاهش کنم..
_به من نگاه کن
نگاهش کردم
_ تو چت شده یه دفعه؟
_ مهتاب اشتباهه!
منظورم و فهمید..
_ االن فهمیدی اشتباهه؟
_ از اون اولم میدونستم ولی خواستنم اجازه نداد جلوی خودم و بگیرم..
_ چرا جلوی خودت و بگیری وقتی ما دو تامون هم رو دوست داریم؟
_متوجهی من و تو دختریم؟
_ چه اشکالی داره؟ تو دنیا کلی دختر و پسر هست که با هم رابطه دارن و خیلی هم خوشبختن!
_ تو کشوره ما فرق میکنه
_ چه فرقی آرشیدا؟ من و تو هم رو میخوایم.. چرا مانع لحظات خوبی که میتونیم برای هم بسازیم میشی
دیدگاه ها (۱)

#قسمت نوزدهم سکوت کردم..و به راحتی قانع شدم..! اصال دنبال ه...

#قسمت بیستم من ۱۶ ساله اون روز غرق لذتی شدم که هیچ وقت یادم...

#قسمت هفدهم دیگه حتی حرفای بچها هم برام اهمیت نداشت.. فقط م...

#قسمت شانزدهم جمعه بود و همه جا دلگیر..آخرین جمعه ی تابستون...

P39صبح یونگی ویوآروم از درد کتفم چشمامو باز کردم و صورتم کمی...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

P44ا.تاینجا کجاست ؟متروکه؟وای ....چقدر سرم درد می‌کنه نگاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط