🐬پیرمرد آهی کشید و گفت: ممکن شده پسرم. مدتی است که قهرمان
🐬پیرمرد آهی کشید و گفت: ممکن شده پسرم. مدتی است که قهرمانان قصه های مغرب زمین از آسمان حمله کرده اند!
سندباد از روی ناباوری نگاهی به رستم و علاءالدین انداخت و گفت: چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟!
🐬علاءالدین پرسید: چطور از آسمان حمله کرده اند؟
پیرمرد آهی کشید و گفت: میگویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می خواهند رنگ و رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک، پوشاک و همه چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح میدانند، ببرند.
سندباد گفت: فهمیدم! پس دوباره حمله کرده اند.
🐬_بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان میدهند که فقط خودشان قهرمان هستند.
رستم پرسید: پدر؛ آیا در جام جهان بین، اثری و نام و نشانی از ما هم هست؟
پیرمرد گفت: نه پهلوان. در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه ها پاک کنند....
#تن_تن_و_سندباد
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
سندباد از روی ناباوری نگاهی به رستم و علاءالدین انداخت و گفت: چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟!
🐬علاءالدین پرسید: چطور از آسمان حمله کرده اند؟
پیرمرد آهی کشید و گفت: میگویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می خواهند رنگ و رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک، پوشاک و همه چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح میدانند، ببرند.
سندباد گفت: فهمیدم! پس دوباره حمله کرده اند.
🐬_بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان میدهند که فقط خودشان قهرمان هستند.
رستم پرسید: پدر؛ آیا در جام جهان بین، اثری و نام و نشانی از ما هم هست؟
پیرمرد گفت: نه پهلوان. در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه ها پاک کنند....
#تن_تن_و_سندباد
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
۱.۳k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.