پارت28
جیهون دستم رو کشید و برد سمت تراس بزرگ اون طبقه. ولی قبل از اینکه به تراس برسیم صدای سوبین متوقفمون کرد.
_یا جئون آیون حالا که پزشکی قبول شدی دیگه مارو فراموش کردی؟
برگشتم و با اون اکیپ پنج نفره که با یه ناشناخته ی دیگه که کنارشون ایستاده بود، مواجه شدم. لبخند گشادی زدم.
+شما رو نه ولی میشه بپرسم ایشون کی هستن؟
_عاح ایشون لی مینوو هستن پارتنر بنده.
کای گفت و یونجون با تمسخر گفت:
_البته و دوست پسرشون. کمال همنشینی با ما روش اثر گذاشته آقا گی شده.
+واقعا؟
کای و مینوو از خجالت قرمز شدن و خنده ی خجلی کردن.
+اهم. خب جیهون رو که خودتون میشناسین پارتنر و دوست پسر بنده.
تعظیم کوتاهی به هم کردن. به بومگیو و تهیون که تمام مدت ساکت بودن، اشاره کردم و گفتم:
+شما دوتا تا کی میخواین سینگل بمونین؟ وقتشه که براتون آستین بالا بزنم همیشه ی خدا پارتنر همدیگه توی جشن هایین. ناسلامتی بی اف اف هستین. دوست پسر نیستین که.
یونجون با لحن عجیبی گفت:
_باورم نمیشه چطوری پزشکی قبول شدی وقتی حتی نمیتونی تشخیص بدی که این دوتا باهم میرن سر قرار!
+وات؟
_هیونگ!
_یا چوی بومگیو هیونگ نداره دیگه که! من خودمو شاهد کیس تون بودم.
+یا کانگ تهیون من نقش آفرینی مهمی توی رابطه ی یونبین دارم. کافی بود فقط بهم بگی که میخای اعتراف کنی.
_راستش ما از اولشم حسمون دو طرفه بوده. البته گیو اول اعتراف کرد.
تهیون مثل همیشه خونسرد گفت و بومگیو با خجالت اعتراض کرد:
_یا کانگ تهیون!
خنده ای کردیم و جیهون گلویی صاف کرد:
_بچه ها بعدا میبینیمتون.
و دستمو کشید به سمت تراس که خالی از جمعیت بود. چسبوندتم به دیواری که هیچ دیدی به داخل نداشته باشه. بی معطلی لبای گرم و پر حرارتشو روی لبام گذاشت و کام های عمیقی ازش گرفت که ناخوآگاه منو مجبور به همراهی میکرد. با کم آوردن نفس از هم جداشدیم. پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد و چشماشو بست. با صدای بم شده ای گفت:
_سه روز بود که ندیده بودمت. دلم برات تنگ شده بود.
لبخندی زدم و شرمنده گفتم:
+منم همینطور. متاسفم. همش سرم با درس و کتاب گرمه و وقتی برای ت...
_هیش اینو نگو. من میخوام تورو به آرزوت برسونم نه اینکه مانع رسیدنت به هدفت بشم.
+خیلی دوست دارم.
_من عاشقتم.
نویسنده:دوست داشتین؟😈
_یا جئون آیون حالا که پزشکی قبول شدی دیگه مارو فراموش کردی؟
برگشتم و با اون اکیپ پنج نفره که با یه ناشناخته ی دیگه که کنارشون ایستاده بود، مواجه شدم. لبخند گشادی زدم.
+شما رو نه ولی میشه بپرسم ایشون کی هستن؟
_عاح ایشون لی مینوو هستن پارتنر بنده.
کای گفت و یونجون با تمسخر گفت:
_البته و دوست پسرشون. کمال همنشینی با ما روش اثر گذاشته آقا گی شده.
+واقعا؟
کای و مینوو از خجالت قرمز شدن و خنده ی خجلی کردن.
+اهم. خب جیهون رو که خودتون میشناسین پارتنر و دوست پسر بنده.
تعظیم کوتاهی به هم کردن. به بومگیو و تهیون که تمام مدت ساکت بودن، اشاره کردم و گفتم:
+شما دوتا تا کی میخواین سینگل بمونین؟ وقتشه که براتون آستین بالا بزنم همیشه ی خدا پارتنر همدیگه توی جشن هایین. ناسلامتی بی اف اف هستین. دوست پسر نیستین که.
یونجون با لحن عجیبی گفت:
_باورم نمیشه چطوری پزشکی قبول شدی وقتی حتی نمیتونی تشخیص بدی که این دوتا باهم میرن سر قرار!
+وات؟
_هیونگ!
_یا چوی بومگیو هیونگ نداره دیگه که! من خودمو شاهد کیس تون بودم.
+یا کانگ تهیون من نقش آفرینی مهمی توی رابطه ی یونبین دارم. کافی بود فقط بهم بگی که میخای اعتراف کنی.
_راستش ما از اولشم حسمون دو طرفه بوده. البته گیو اول اعتراف کرد.
تهیون مثل همیشه خونسرد گفت و بومگیو با خجالت اعتراض کرد:
_یا کانگ تهیون!
خنده ای کردیم و جیهون گلویی صاف کرد:
_بچه ها بعدا میبینیمتون.
و دستمو کشید به سمت تراس که خالی از جمعیت بود. چسبوندتم به دیواری که هیچ دیدی به داخل نداشته باشه. بی معطلی لبای گرم و پر حرارتشو روی لبام گذاشت و کام های عمیقی ازش گرفت که ناخوآگاه منو مجبور به همراهی میکرد. با کم آوردن نفس از هم جداشدیم. پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد و چشماشو بست. با صدای بم شده ای گفت:
_سه روز بود که ندیده بودمت. دلم برات تنگ شده بود.
لبخندی زدم و شرمنده گفتم:
+منم همینطور. متاسفم. همش سرم با درس و کتاب گرمه و وقتی برای ت...
_هیش اینو نگو. من میخوام تورو به آرزوت برسونم نه اینکه مانع رسیدنت به هدفت بشم.
+خیلی دوست دارم.
_من عاشقتم.
نویسنده:دوست داشتین؟😈
۳.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.