پارت29
حدود یک ساعتی میشد که از اومدنمون به مهمونی میگذشت که سوهو و کریس اوپا و آیرین اونی پیداشون شد. با لبخند گشادی که کل صورتم رو میپوشدند گفتم:
+سلامممممم.
سوهو و آیرین رو با خنده بغل کردم و تا خواستم برم سمت کریس، خودشو بغل کرد و گفت:
_بغل ایز نات مای استایل.
لبامو جمع کردم و با کیوتی تمام گفتم:
+چرا خب. اوپااااا ببینش.
_یا کریس خان با خواهر کوچکتر من درست حرف بزنا.
کریس چشمی چرخوند و با انزجاری که از چهرش میبارید منو بغل کرد. منم با لبخند دستمو دورش حلقه کردم.
+اوپا دلم برات تنگ شده بود.
_دلتنگی ایز نات مای استایل.
چشمی چرخوندم و با صدای جیهون از کریس جدا شدم.
_یونی!
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:
+ریس ریس اوپا این دوست پسرم جیهونه. جیهون اینم ریس ریس اوپای منه.
_خوشبختم کریس شی.
_خوشبختم ایز نات مای استایل.
جیهون بخاطر ضایع شدنش گلوشو صاف کرد و آیرین با کنجکاوی گفت:
_وو کریس پس چی تو استایلته؟
کریس دستشو دور کمر سوهو انداخت و با خونسردی گفت:
_یه خرگوش برفی.
سوهو قرمز شد و بازوی کریس رو مورد هدف مشتش قرار داد.
*فلش بک 10 ماه پیش*
بعد از مدت ها دور هم جمع شده بودیم. از وقتی که سولی خودکشی کرده بود و یه نا به آپا خیانت کرده بود. آپا گلوشو صاف کرد و توجه همه رو جلب کرد.
_من قراره دوباره با مینا ازدواج کنم.
_ولی هیونگ اون بهت خیانت...
آپا با جدیت بین حرف عمو پرید:
_خودتونم خوب میدونین خیانتی در کار نبوده. اون همه مدرک برای اثبات حقیقت کافی نبود؟ من تازه فهمیدم هنوز عاشق مینا هستم و میخوام با دخترم و پسرم و اون یه خانواده و زندگی جدید رو تشکیل بدیم. تنها خیانکاری که وجود داره لیم یه نا و یکی دیگه بود که خودتون میدونین کیه. مگه نه؟
جمله ی آخرشو با نگاه معنا داری به کیم گفت و کیم فقط پوزخندی زد.
_منم میخوام یه چیزی رو اعلام کنم.
همه ی نگاه ها اینبار به سمت سوهو کشیده شد.
_من قراره با یکی نامزد کنم.
_اوه چه بی خبر. حالا این دختر خوشبت کی هست که دل نوه ی عزیزمو برده؟
_دختر نیست پدربزرگ.
_چی؟ دختر نیست؟ پس...
_بله. من قراره با وو کریس نامزد کنم.
همه دهنشون باز موند. البته که هیچ کس انتظار نداشت سوهو بخواد با ووکریس پسر وو گیون بزرگ که صاحب بزرگترین کمپانی آسیای شرقیه، نامزد کنه. کیم با اخم اعتراض کرد:
_ولی تو وارث خاندان کیم ای و باید یه وارث دیگه...
_پدر من این موضوع رو نگفتم که از شما اجازه بگیرم. من 21 سالمه و الان به سن قانونی رسیدم. در ضمن باید بگم من و کریس یه ساله تو رابطه ایم و پدرش از وقتی فهمیده خیلی اصرار داره نامزد کنیم. آقای وو گفته بود دوست داره با کمپانی پدربزرگ قرار دادی داشته باشه.
+سلامممممم.
سوهو و آیرین رو با خنده بغل کردم و تا خواستم برم سمت کریس، خودشو بغل کرد و گفت:
_بغل ایز نات مای استایل.
لبامو جمع کردم و با کیوتی تمام گفتم:
+چرا خب. اوپااااا ببینش.
_یا کریس خان با خواهر کوچکتر من درست حرف بزنا.
کریس چشمی چرخوند و با انزجاری که از چهرش میبارید منو بغل کرد. منم با لبخند دستمو دورش حلقه کردم.
+اوپا دلم برات تنگ شده بود.
_دلتنگی ایز نات مای استایل.
چشمی چرخوندم و با صدای جیهون از کریس جدا شدم.
_یونی!
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:
+ریس ریس اوپا این دوست پسرم جیهونه. جیهون اینم ریس ریس اوپای منه.
_خوشبختم کریس شی.
_خوشبختم ایز نات مای استایل.
جیهون بخاطر ضایع شدنش گلوشو صاف کرد و آیرین با کنجکاوی گفت:
_وو کریس پس چی تو استایلته؟
کریس دستشو دور کمر سوهو انداخت و با خونسردی گفت:
_یه خرگوش برفی.
سوهو قرمز شد و بازوی کریس رو مورد هدف مشتش قرار داد.
*فلش بک 10 ماه پیش*
بعد از مدت ها دور هم جمع شده بودیم. از وقتی که سولی خودکشی کرده بود و یه نا به آپا خیانت کرده بود. آپا گلوشو صاف کرد و توجه همه رو جلب کرد.
_من قراره دوباره با مینا ازدواج کنم.
_ولی هیونگ اون بهت خیانت...
آپا با جدیت بین حرف عمو پرید:
_خودتونم خوب میدونین خیانتی در کار نبوده. اون همه مدرک برای اثبات حقیقت کافی نبود؟ من تازه فهمیدم هنوز عاشق مینا هستم و میخوام با دخترم و پسرم و اون یه خانواده و زندگی جدید رو تشکیل بدیم. تنها خیانکاری که وجود داره لیم یه نا و یکی دیگه بود که خودتون میدونین کیه. مگه نه؟
جمله ی آخرشو با نگاه معنا داری به کیم گفت و کیم فقط پوزخندی زد.
_منم میخوام یه چیزی رو اعلام کنم.
همه ی نگاه ها اینبار به سمت سوهو کشیده شد.
_من قراره با یکی نامزد کنم.
_اوه چه بی خبر. حالا این دختر خوشبت کی هست که دل نوه ی عزیزمو برده؟
_دختر نیست پدربزرگ.
_چی؟ دختر نیست؟ پس...
_بله. من قراره با وو کریس نامزد کنم.
همه دهنشون باز موند. البته که هیچ کس انتظار نداشت سوهو بخواد با ووکریس پسر وو گیون بزرگ که صاحب بزرگترین کمپانی آسیای شرقیه، نامزد کنه. کیم با اخم اعتراض کرد:
_ولی تو وارث خاندان کیم ای و باید یه وارث دیگه...
_پدر من این موضوع رو نگفتم که از شما اجازه بگیرم. من 21 سالمه و الان به سن قانونی رسیدم. در ضمن باید بگم من و کریس یه ساله تو رابطه ایم و پدرش از وقتی فهمیده خیلی اصرار داره نامزد کنیم. آقای وو گفته بود دوست داره با کمپانی پدربزرگ قرار دادی داشته باشه.
۴.۲k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.