رمان چاله پارت ۲
چند تقه زدی و وارد شدی...بازم تعظیم کردی
ا.ت: سلام من چوی ا.ت هستم...
منشی: سلام خوش اومدین...بفرمایید خودتونو معرفی کنین...
ا.ت: ۲۴ سالمه توی خیابون کانگ زندگی میکنم...
منشی:درمورد روزمتون بگین
ا.ت: من لیسانس گرافیک دارم و در مقطع میکاپ و آرایش گری درس خوندم..
منشی: خوبه!...رییس بهم گفتن گروهی نیست که بخوای براشون میکاپ ارتیست بشی درسته؟
ا.ت: او بله...
منشی: فعلا تنها گروهی که به میکاپ ارتیست نیاز داره گروه بیتیاس هست...میشناسیشون حتما!!
ا.ت: او بله میشناسمشون!
#ذهنا.ت
هووووف جدی یه بار نشد شانس داشته باشم...اعضای بیتیاس منو با این قیافم ببینن سکته رو میزنن کهههه
ولی راهی نیست ا.ت...تو میتونی...اینجا بیگ هیته حقوقش انقد خوبه که میتونم هرچیزی که کم دارم رو بخرم...اره...
منشی: خانم...حالتون خوبه؟...میشنوین چی میگم؟؟
ا.ت: ها؟..اممم...بله بله بفرمایید!
منشی: میگم بفرمایید بریم تا شما رو به اعضا معرفی کنم!
ا.ت: بله ممنون
پشت سر منشی رفتین و به یه جایی که از بقیه جاهایی که از کمپانی دیده بودی خوشگل تر بود رسیدین...
منشی: من دیگه میرم...نگران نباش و سخت کار کن... فایتینگ
ا.ت: او بله حتما....فایتینگ
در زدی و وارد شدی...
همه اعضا یهو روشون رو برگردوندن...تا کمر خم شدی و گفتی...
ا.ت: سلام از دیدنتون خوشبختم من چوی ا.ت هستم اگه مشکلی نباشه من میکاپ ارتیست جدیدتونم...
و سرت رو بالا آوردی...
نامجون لبخنده دختر کشی زد و گفت...
نامجون: او بله بفرمایید داخل...
یه تا دختر بودن که داشتن هوسوک و جین رو میکاپ میکردن و یکیشون کنارشون وایساده بود و بهشون وسایل لازم رو میداد...به نظر کار آموز میومد...
جلو تر رفتی و به دخترا سلام کردی...
ا.ت: سلام...من میکاپ ارتیست جدیدم
اون کار اموزه با مهربونی سلام کرد!
کار آموز: سلام من کان سو هیوک ام...من دبیرستانیم برای کار آموزی اومدم اینجا...
لبخندی زدی و منتظر به بقیه دخترا نگاه کردی که خودشونو معرفی کنم... یکیشون که از شدت آرایش نمیتونست صورتشو تکون بده گفت: کار آموزی توهم؟؟
ا.ت: نه!
سو هیوک به همون دختر اشاره کرد و گفت...
سو هیوک: این کان جانگ مینه
و به دختر اونور تر اشاره کرد و گفت..
سو هیوک: اونم کیم اساوا عه..
ا.ت: اساوا؟؟ فک نکنم اسمش برا کره باشه...
سو هیوک: معلومه....اون از بچگی سوئد زندگی میکرده...
ا.ت: عووووو
ا.ت: سلام من چوی ا.ت هستم...
منشی: سلام خوش اومدین...بفرمایید خودتونو معرفی کنین...
ا.ت: ۲۴ سالمه توی خیابون کانگ زندگی میکنم...
منشی:درمورد روزمتون بگین
ا.ت: من لیسانس گرافیک دارم و در مقطع میکاپ و آرایش گری درس خوندم..
منشی: خوبه!...رییس بهم گفتن گروهی نیست که بخوای براشون میکاپ ارتیست بشی درسته؟
ا.ت: او بله...
منشی: فعلا تنها گروهی که به میکاپ ارتیست نیاز داره گروه بیتیاس هست...میشناسیشون حتما!!
ا.ت: او بله میشناسمشون!
#ذهنا.ت
هووووف جدی یه بار نشد شانس داشته باشم...اعضای بیتیاس منو با این قیافم ببینن سکته رو میزنن کهههه
ولی راهی نیست ا.ت...تو میتونی...اینجا بیگ هیته حقوقش انقد خوبه که میتونم هرچیزی که کم دارم رو بخرم...اره...
منشی: خانم...حالتون خوبه؟...میشنوین چی میگم؟؟
ا.ت: ها؟..اممم...بله بله بفرمایید!
منشی: میگم بفرمایید بریم تا شما رو به اعضا معرفی کنم!
ا.ت: بله ممنون
پشت سر منشی رفتین و به یه جایی که از بقیه جاهایی که از کمپانی دیده بودی خوشگل تر بود رسیدین...
منشی: من دیگه میرم...نگران نباش و سخت کار کن... فایتینگ
ا.ت: او بله حتما....فایتینگ
در زدی و وارد شدی...
همه اعضا یهو روشون رو برگردوندن...تا کمر خم شدی و گفتی...
ا.ت: سلام از دیدنتون خوشبختم من چوی ا.ت هستم اگه مشکلی نباشه من میکاپ ارتیست جدیدتونم...
و سرت رو بالا آوردی...
نامجون لبخنده دختر کشی زد و گفت...
نامجون: او بله بفرمایید داخل...
یه تا دختر بودن که داشتن هوسوک و جین رو میکاپ میکردن و یکیشون کنارشون وایساده بود و بهشون وسایل لازم رو میداد...به نظر کار آموز میومد...
جلو تر رفتی و به دخترا سلام کردی...
ا.ت: سلام...من میکاپ ارتیست جدیدم
اون کار اموزه با مهربونی سلام کرد!
کار آموز: سلام من کان سو هیوک ام...من دبیرستانیم برای کار آموزی اومدم اینجا...
لبخندی زدی و منتظر به بقیه دخترا نگاه کردی که خودشونو معرفی کنم... یکیشون که از شدت آرایش نمیتونست صورتشو تکون بده گفت: کار آموزی توهم؟؟
ا.ت: نه!
سو هیوک به همون دختر اشاره کرد و گفت...
سو هیوک: این کان جانگ مینه
و به دختر اونور تر اشاره کرد و گفت..
سو هیوک: اونم کیم اساوا عه..
ا.ت: اساوا؟؟ فک نکنم اسمش برا کره باشه...
سو هیوک: معلومه....اون از بچگی سوئد زندگی میکرده...
ا.ت: عووووو
۶.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.