ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت 12
ویو ا.ت
رفتم و اون پیشی کوچولو رو از ماشین اوردم یونتان هم اومد به تهیونگ گفتم
ا.ت:برای یونتان بنظرت خوبه باهم دعوا نمیکنن به نظرت؟
تهیونگ:نه دیگه مگه کی با زنش بد رفتار کرده اخه مطمئنم یونتان هم مثل باباش خوب از همسر ایندش مراقبت میکنه مگه نه یونتان؟
ا.ت:یااااااااااا کیم تهیونگ من گربم رو به هیچ کس نمیدماااا گفته باشم
تهیونگ:چرا
ا.ت:چون دوس دارم پیش خودم باشه
تهیونگ:نگران نباش هیچ کس نه تورو میگیره نه اون گربه ی فلجت رو(زد زیر خنده)
ا.ت:چرا بهش میگی فلج درضمن جناب کیم ته ته من که زشت نیستم و همچنین گربم منو پیشی از این خونه میریم تو با این سگت تو این خونه بپوس کیم ته ته
تهیونگ:واقعا خیلی اعتماد بنفس دارب خواهر من
ا.ت:چرا
تهیونگ:اخه تو خیلی بد اخلاقی کی میاد تورو بگیره بد بخت جونگ کوک که شده نصف نیمه ی تو واقعا حقش نبود یه ادم دست و پا چلفتی مثل تو بیوفته
ا.ت:یاااااااااااااااااااا مامانننن تهیونگ رو نگاه کن چی میگه یه چیزی بهش بگو
مامان ا.ت:من چیکار کنم
ا.ت:________😑😐_________
مامان ا.ت:قیافت رو اون جوری نکن
ا.ت:فقط بابام منو دوس داره ☹️😭
مامان ا.ت:عه وا دخترم نگو اینجوری بیایین شام تازه فردا عروسی داریم تک پسرم قرار ازدواج کنه
تهیونگ:وایییییییییی خیلی ذوق دارم
ا.ت:_خری که ذوق کرده است🤣_
رفتم و شام خوردیم رفتم داخل اتاقم یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
ویو صبح
ا.ت
از خواب بیدارم شدم رفتن پایین صبحانه خوردم دیدم زنگ در بود مامانم که از صبح رفته بود ارایشگاه که پیش سریون باشه پس خودم رفتم درو باز کردم دیدم یه جعبه بزرگ دادن دستم وقتی نامه ی روش رو خوندم از طرف جونگ کوک بود ولی خیلی لباس پوشیده ای بود ولی دوسش نداشتم که یهو
پارت بعد رو الان میزارم
پارت 12
ویو ا.ت
رفتم و اون پیشی کوچولو رو از ماشین اوردم یونتان هم اومد به تهیونگ گفتم
ا.ت:برای یونتان بنظرت خوبه باهم دعوا نمیکنن به نظرت؟
تهیونگ:نه دیگه مگه کی با زنش بد رفتار کرده اخه مطمئنم یونتان هم مثل باباش خوب از همسر ایندش مراقبت میکنه مگه نه یونتان؟
ا.ت:یااااااااااا کیم تهیونگ من گربم رو به هیچ کس نمیدماااا گفته باشم
تهیونگ:چرا
ا.ت:چون دوس دارم پیش خودم باشه
تهیونگ:نگران نباش هیچ کس نه تورو میگیره نه اون گربه ی فلجت رو(زد زیر خنده)
ا.ت:چرا بهش میگی فلج درضمن جناب کیم ته ته من که زشت نیستم و همچنین گربم منو پیشی از این خونه میریم تو با این سگت تو این خونه بپوس کیم ته ته
تهیونگ:واقعا خیلی اعتماد بنفس دارب خواهر من
ا.ت:چرا
تهیونگ:اخه تو خیلی بد اخلاقی کی میاد تورو بگیره بد بخت جونگ کوک که شده نصف نیمه ی تو واقعا حقش نبود یه ادم دست و پا چلفتی مثل تو بیوفته
ا.ت:یاااااااااااااااااااا مامانننن تهیونگ رو نگاه کن چی میگه یه چیزی بهش بگو
مامان ا.ت:من چیکار کنم
ا.ت:________😑😐_________
مامان ا.ت:قیافت رو اون جوری نکن
ا.ت:فقط بابام منو دوس داره ☹️😭
مامان ا.ت:عه وا دخترم نگو اینجوری بیایین شام تازه فردا عروسی داریم تک پسرم قرار ازدواج کنه
تهیونگ:وایییییییییی خیلی ذوق دارم
ا.ت:_خری که ذوق کرده است🤣_
رفتم و شام خوردیم رفتم داخل اتاقم یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
ویو صبح
ا.ت
از خواب بیدارم شدم رفتن پایین صبحانه خوردم دیدم زنگ در بود مامانم که از صبح رفته بود ارایشگاه که پیش سریون باشه پس خودم رفتم درو باز کردم دیدم یه جعبه بزرگ دادن دستم وقتی نامه ی روش رو خوندم از طرف جونگ کوک بود ولی خیلی لباس پوشیده ای بود ولی دوسش نداشتم که یهو
پارت بعد رو الان میزارم
- ۵.۱k
- ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط