فاضلنظری

#فاضل_نظری

رنج فراق هست و
امید وصال نیست
این هست و نیست
کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس
حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم
و دردسر شود

ای زخم دلخراش
لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست
کسی باخبر شود
دیدگاه ها (۱)

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بودعشق را از اشک حسـرت ترجم...

#صائبمن نیستم حریف زبانت، مگر زنماز بوسه مهر بر لب حاضرجواب ...

#عطاردر بیابانی که پایان کس ندیدکاروان بگذشت، منزل چون کنمهم...

#فاضل_نظریﺍﻱ ﺭﻓﺘﻪ ﻛﻢ‌ﻛﻢ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻴﺎﻣﺜﻞ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ...

فردا اگر بدون تو باید به سر شودفرقی نمی کند شب من کی سحر شود...

قلب یخیپارت ۵از زبان ا/ت:صبح چشام رو باز کردم، اینجا کجاست؟ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط