عشقی ز زیبا و درخشان

عشقی ز زیبا. و درخشان
پارت ۵
از زبان نویسنده
سونیک و تیلز پاشودن و رفتن بیرون از بیمارستان
تیلز: الان بهتری سونیک؟😦
سونیک؛ خوبم ممنون😏👍(سونیک داره نفس نفس میزنه چون خستست)
تیلز: داری نفس نفس میزنی ..مطمعنی که خوبی؟🤨
سونیک؛ اره فقط یزره خستم😪
بعد ۳دقیقه سونیک و تیلز رفتن پیش همون درخت گیلاسی که بودن
اونا زیر درخت گیلاس نشستن و به ارامش کامل رفتن و چشاشونو بستن و دراز کشیدن
تیلز: سونیک؟ من هنوز ملکه ی قلبتم؟*(😅)
سونبک: معلومه که اره🥰همیشه همین جا میمونی(منظور: تو قلبش😅)
تیلز؛😊
سونیک؛😊
بعد دوباره هم دبگر را از لب* میبوسند😘
بعد ۴ثانیه از هم جدا میشوند و به هم نگاه میکنن بعد به دور و برشون نگاه میکنن
سونیک:میخوای بریم پیش بقیه؟
تیلز: میشه یکم دیگه بمونیم؟
سونیک: هر چی شما بگید ملکه ی من😇
تیلز سرخ شد و به اون بر نگاه کرد
سونیک وس وسه میشه و لپ تیلز که قرمز شده بود در اثر سرخی بوسید
تیلز ببشتر سرخ شد
بعد سونبک از کمر تیلز اونو مبکشه پایین و کله ی تیلز رو روی پاهاش میزاره🤫
تیلز؛ داری چی کار میکنی سونیک؟😶
سونبک: هیسسس هیچی فقط. میخوام ملکم یزره ریلکس(در ارامش)باشه
تیلز لبخند ریز میزنه و چشاشو میبنده
ادامه دارد...
نویسنده؛ ببخشید که طول کشید که پارت جدید رو بزارم😔 نظر بدید لطفا اجباریه که پارت بعد رو میخواید یا نه😊🙏❤
دیدگاه ها (۷)

شیطان تاریکیپارت ۲این قسمت؛ مرگ ناکلزاز زبان ناکلزمن در دنبا...

تقدیم میکنم رمان جایگزین سونیک و ناین و شدو پرایم...

بچه ها ترو خدا بخونید و نظر بدید

عشقی زیبا ز درخشانپارت ۳از زبان نویسندهسونیک؛ همین جوریسونی...

خطوط موازی

#معشوقه_عالیجنابPt: ¹"پادشاه و ملکه سه تا پسر داشتن ..پسر بز...

ــــعدالتـــ برایــ یکـــ قاتلـــــــــــ☆p⁵.ویو نویسنده: ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط