DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 51
میا :
مث جن زده ها به سمت مارنی برگشتیم به طرز عجیبی هممون لال شده بودیم که یونگی دهن باز کرد و گفت :
~ من با اینا همدست نبودم.
+ ببند دهنتو...
~ جرات داری یه بار دیگه بگو
+ گفتم ببند دهنتو ، حالا میخوای چه غلطی بکنی ؟
رکیتا و یونگی افتادن به جون همدیگه ، خوشبختانه رکیتا به عمد یا غیر عمد دهنش رو به موقع باز کرد.
- خفه شید ، چرا شما همش مثل سگ و گربه میپرین به همدیگه.
~ اول رفیق تو شروع کرد.
- به نظرم اول تو زر زدی
~ نظر احمقا....
حرف یونگی تموم نشده بود که رکیتا محکم زد تو دهن یونگی و گفت :
+ با عشق من درست صحبت کن.
یونگی که از شدت اعصبانیت قرمز شده بود رکیتا رو هل داد و گفت :
~ برای جمع کردن غلطی که کردی منو وارد گند کاری هات نکن ، حیف دختری وگرنه خفت میکردم.
یونگی به سمت آشپز خونه رفت و رکیتا هم کم نیورد و انگشت فاکش رو بالا آورد.
- به دیگه رکیتا ، مارنی برای چی دوباره اندی ؟
- الان این مهم نیست ، بگید داشتید درمورد چی صحبت میکردین فقط لطفا ین دفعه با دعوا از جواب دادن تفره نرید.
+ بزار من توضیح بدم
-خب بگو
جیمین داشت با ترس به لب های رکیتا نگاه میکرد تا ببینه این دفعه چه دروغی میخواد بگه.
+ خب حدس بزن کی عاشق شده
بعد این حرف رکیتا قیافه ی جیمین گه داشت از ترس سکته میکرد دیدنی بود که مارنی گفت :
- جیمین غلط کرده عاشق شده.
+ لازم نکرده روی جیمین غیرتی بشی ، هوسوک رو میگم.
= چی ؟؟
+ یااااا هوسوک مارنی هم از خودمون لازم نیست ازش پنهان کنی.
- هوسوک تو عاشق کی شدی ؟؟
رکیتا نزاشت هوسوک حرف بزنه و گفت :
+ عاشق سورن شده ، به نظر من بهم میان نظر تو چیه ؟؟
- اونا که تا حالا همدیگرو ندیدن!!
وای رکیتا بدجور ضایع کرد یه لحظه رنگ صورتش سفید شد ولی یه دروغ دیگه به ذهنش رسید و دهن باز کرد :
+ ولی سورن که اون رو دیده.
- چه ربطی داره.
+ وای مارنی تو که انقدر خنگ نبودی ، خب سورن به من گفت شماره ی هوسوک رو بهش بدم ، اونا تقریبا دو روزه ی باهم در ارتباطن و هوسوک تازه امروز وقتی تو بیهوش بودی به ما گفت...
- رکیتا فکر نکن خیلی باهوشی اینایی که تو میگی هیچ ربطی به حرف هایی که من از شما شنیدم نداره.
+ اگه من باهوش نیستم پس حتما تو باهوشی ، خب احمق مگه سورن دیروز به ما نگفت دیگه پیش پسرا نباشید خب اون الان زنگ زد تا با هوسوک صحبت کنه ولی هوسوک داشت همه چیز رو لو میداد که خوشبختانه با چند تا دروغ همه چیز درست شد ماهم داشتیم درمورد همین صحبت میکردیم.
- هوف ، مین رکیتا تو منو کاملا قانع کردی.
+ خب حالا تو بگو چرا دوباره برگشتی.
- امدم دزدگیر ماشین رو بهت بدم.
+ آهان ،ممنون
رکیتا خیلی خونسرد دزدگیر رو از مارنی گرفت و خداحافظی کرد.
نظر فراموش نشه
part 51
میا :
مث جن زده ها به سمت مارنی برگشتیم به طرز عجیبی هممون لال شده بودیم که یونگی دهن باز کرد و گفت :
~ من با اینا همدست نبودم.
+ ببند دهنتو...
~ جرات داری یه بار دیگه بگو
+ گفتم ببند دهنتو ، حالا میخوای چه غلطی بکنی ؟
رکیتا و یونگی افتادن به جون همدیگه ، خوشبختانه رکیتا به عمد یا غیر عمد دهنش رو به موقع باز کرد.
- خفه شید ، چرا شما همش مثل سگ و گربه میپرین به همدیگه.
~ اول رفیق تو شروع کرد.
- به نظرم اول تو زر زدی
~ نظر احمقا....
حرف یونگی تموم نشده بود که رکیتا محکم زد تو دهن یونگی و گفت :
+ با عشق من درست صحبت کن.
یونگی که از شدت اعصبانیت قرمز شده بود رکیتا رو هل داد و گفت :
~ برای جمع کردن غلطی که کردی منو وارد گند کاری هات نکن ، حیف دختری وگرنه خفت میکردم.
یونگی به سمت آشپز خونه رفت و رکیتا هم کم نیورد و انگشت فاکش رو بالا آورد.
- به دیگه رکیتا ، مارنی برای چی دوباره اندی ؟
- الان این مهم نیست ، بگید داشتید درمورد چی صحبت میکردین فقط لطفا ین دفعه با دعوا از جواب دادن تفره نرید.
+ بزار من توضیح بدم
-خب بگو
جیمین داشت با ترس به لب های رکیتا نگاه میکرد تا ببینه این دفعه چه دروغی میخواد بگه.
+ خب حدس بزن کی عاشق شده
بعد این حرف رکیتا قیافه ی جیمین گه داشت از ترس سکته میکرد دیدنی بود که مارنی گفت :
- جیمین غلط کرده عاشق شده.
+ لازم نکرده روی جیمین غیرتی بشی ، هوسوک رو میگم.
= چی ؟؟
+ یااااا هوسوک مارنی هم از خودمون لازم نیست ازش پنهان کنی.
- هوسوک تو عاشق کی شدی ؟؟
رکیتا نزاشت هوسوک حرف بزنه و گفت :
+ عاشق سورن شده ، به نظر من بهم میان نظر تو چیه ؟؟
- اونا که تا حالا همدیگرو ندیدن!!
وای رکیتا بدجور ضایع کرد یه لحظه رنگ صورتش سفید شد ولی یه دروغ دیگه به ذهنش رسید و دهن باز کرد :
+ ولی سورن که اون رو دیده.
- چه ربطی داره.
+ وای مارنی تو که انقدر خنگ نبودی ، خب سورن به من گفت شماره ی هوسوک رو بهش بدم ، اونا تقریبا دو روزه ی باهم در ارتباطن و هوسوک تازه امروز وقتی تو بیهوش بودی به ما گفت...
- رکیتا فکر نکن خیلی باهوشی اینایی که تو میگی هیچ ربطی به حرف هایی که من از شما شنیدم نداره.
+ اگه من باهوش نیستم پس حتما تو باهوشی ، خب احمق مگه سورن دیروز به ما نگفت دیگه پیش پسرا نباشید خب اون الان زنگ زد تا با هوسوک صحبت کنه ولی هوسوک داشت همه چیز رو لو میداد که خوشبختانه با چند تا دروغ همه چیز درست شد ماهم داشتیم درمورد همین صحبت میکردیم.
- هوف ، مین رکیتا تو منو کاملا قانع کردی.
+ خب حالا تو بگو چرا دوباره برگشتی.
- امدم دزدگیر ماشین رو بهت بدم.
+ آهان ،ممنون
رکیتا خیلی خونسرد دزدگیر رو از مارنی گرفت و خداحافظی کرد.
نظر فراموش نشه
۵.۶k
۲۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.