پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#Part_2
با نفرت نگاهمو ازش گرفتم و خواستم به اونطرف خیابون برم که یهو دستمو کشید سمت خودش و گفت:
+ زود باش سوار شو!
از این پسره اصلا خوشم نمیومد ولی چاره ای نداشتم مجبور بودم همراهش برم
+ زود باش دیگه...
سوار ماشین شدم نفس عمیقی کشیدم و چشمامو گذاشتم روی هم و رو بهش گفتم:
- مرسی
بعد از این حرفم هیج حرفی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه بلاخره از اونجا دور شدیم... برگشتم سمتش و بهش گفتم:
- سر خیابون وایسا پیاده میشم
توجهی به حرفم نکرد و رد شد باز بهش گفتم:
- اونو که رد شدی اشکال نداره از اینطرف راه داره اینجا وایسا پیاده میشم
ولی بازم هیج توجهی به حرفم نکرد و به راهش ادامه داد...نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم:
- یا... با توعم... کَری؟....میگم وایسااا
اینکه هیچ جوابی بهم نمیداد بیشتر حرصمو در میاورد واسه همین مشتمو کوبوندم به فرمون و داد زدم:
- نگه دار عوضییییی....
برگشت سمتم و رو بهم گفت:
+ خفه میشی یا خفت کنم؟
#Part_2
با نفرت نگاهمو ازش گرفتم و خواستم به اونطرف خیابون برم که یهو دستمو کشید سمت خودش و گفت:
+ زود باش سوار شو!
از این پسره اصلا خوشم نمیومد ولی چاره ای نداشتم مجبور بودم همراهش برم
+ زود باش دیگه...
سوار ماشین شدم نفس عمیقی کشیدم و چشمامو گذاشتم روی هم و رو بهش گفتم:
- مرسی
بعد از این حرفم هیج حرفی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه بلاخره از اونجا دور شدیم... برگشتم سمتش و بهش گفتم:
- سر خیابون وایسا پیاده میشم
توجهی به حرفم نکرد و رد شد باز بهش گفتم:
- اونو که رد شدی اشکال نداره از اینطرف راه داره اینجا وایسا پیاده میشم
ولی بازم هیج توجهی به حرفم نکرد و به راهش ادامه داد...نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم:
- یا... با توعم... کَری؟....میگم وایسااا
اینکه هیچ جوابی بهم نمیداد بیشتر حرصمو در میاورد واسه همین مشتمو کوبوندم به فرمون و داد زدم:
- نگه دار عوضییییی....
برگشت سمتم و رو بهم گفت:
+ خفه میشی یا خفت کنم؟
۵.۳k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.