my destiny
my destiny
Part:10
یهو حس کردم بارون بهم نمیخوره
لنا : خیس میشی بیا این چتر رو بگیر
هان: نمیخوام (سرد)
لنا:میدونم از متنفری ولی این رو بگیر فرص کن من ندادم
هان : گفتم خودت بگیر(داد)
لنا: منم گفتم مال خودت فقط تو نبودی از سوهون کتک میخوردی
و به راهش ادامه داد رسید خونه
هیونجین: چرا دیر اومدی؟(سرد)
لنا: عذر میخوام مشکلی پیش اومده بود
هیونجین:خیل خب برو شام رو حاضر کن پیا میاد (سرد)
هر موقع اسم این دختره رو میگه قلبم درد میگره(با خودش میگه)
رفتم شام رو حاضر کردم میز رو آماده کردم و رفتم سمت اتاقم بعد یه ساعت صدای خنده میومد بغضم گرفت
من باید جای میا باشم
ببخشید کمه
5: like
3: comment
Part:10
یهو حس کردم بارون بهم نمیخوره
لنا : خیس میشی بیا این چتر رو بگیر
هان: نمیخوام (سرد)
لنا:میدونم از متنفری ولی این رو بگیر فرص کن من ندادم
هان : گفتم خودت بگیر(داد)
لنا: منم گفتم مال خودت فقط تو نبودی از سوهون کتک میخوردی
و به راهش ادامه داد رسید خونه
هیونجین: چرا دیر اومدی؟(سرد)
لنا: عذر میخوام مشکلی پیش اومده بود
هیونجین:خیل خب برو شام رو حاضر کن پیا میاد (سرد)
هر موقع اسم این دختره رو میگه قلبم درد میگره(با خودش میگه)
رفتم شام رو حاضر کردم میز رو آماده کردم و رفتم سمت اتاقم بعد یه ساعت صدای خنده میومد بغضم گرفت
من باید جای میا باشم
ببخشید کمه
5: like
3: comment
- ۶.۷k
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط