주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~38
علامت تو ذهن°°
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
فردا:
صبح:
ویو مینجی:
صبح از خواب بیدار شدم سرم یکم درد میکرد دیدم تو اتاق خودم نیستم و هنو لباسا دیشب تنم بود تو اتاق کوک بودم در انگار قفل بود( از کجا فهمیدی نه نه از کجا نه تو بگووووو....) کوک محکم بغلم کرده بود و سرش تو گردنم بود نفساش بهم میخورد لبخند کوچیکی زدم یکم همونجوری موندم و به کوک فکر میکردم که دیگه صبرم لبریز شد و حوصلم هم خیلی سر رفته بود چون پرده ها قبل دره تراس بسته بودن نور زیاد نمیومد خدارا شکر کوک رو تکون دادم یکم
مینجی:کوک بلند شو چاگی
کوک:هومممممممممممم
مینجی:نمیخوای بلند شی و بعد توضیح بدی
کوک:باش یکم دیگه صبر کن یکم
مینجی:اوک
چند مین بعد:
کوک:*خمیازه*همم
مینجی:بلد شؤ
کوک:دوست دارم
مینجی:منم *بلند شد رفت دست و صورتشو شست و مسواک زد و اومد رو تخت نشست کوک هم کارارو کرد و دوباره نشست رو تخت با شورتک*
مینجی:دیشب چیشد!؟
کوک:(حالا گفت دیگه)
مینجی:اممم خب *یکی در زد*
کوک:کیه
خ. ک:*از پشت در*منم ارباب اومدم برا صبحونه صداتون کنم
کوک:هاا باشه میتونی بری
کوک:تو میای پ.... اونو از کجا اوردی
مینجی :این شکلاتو خودم داشتم همیشه دارم هرجا
کوک:خب میای
مینجی:نه من بعد میام پایین تو برو شرکت دیرت میشه
کوک:باش من لباسمو عوض میکنم و میرم صبحونه میخورم و بعد میرم شرکت
مینجی:افرین همین کارو کن*همو میبوسن و بعد کوک لباساشو عوض میکنه و میره پایین و مینجی دوباره دره اتاقو قفل میکنه کوک صبحونه رو میخوره و میره شرکت*
ساعت12:55ظهر:
ویو مینجی:دیگه واقعا حوصلم سر رفته بود لباسامو عوض کردم *اسلاید دو*گوشیمو برداشتم اهنگ زدم و هندزفری رو تو چشم کردم و صداشو یکم بلن تر کردم و دره اتاقو باز کردم و رفتم همینجوری به پایین و رفتم مستقیم رو مبل نشستم و به مبل تکیه دادم اخیشششششششششش الانا هم کوک برمیگرده خوب راستش کوک ساعت 8صبح میره شرکت روزایه کاری و شرکتو وپکارارو چک میکنه و میبینه همه چیز خوبه و ساعت 1ظهربرمیگرده و ساعت 3.4 یا 5 میره برا معامله و شبا بعضی از شبا قمار میکنه اونم از ساعت 1 تا 3 شب همینجوری داشتم عشق میکردم و اصلا هواسم نبود به دور و بر چون هنذفری تو گوشم بود و داشتم عکس هایه گالری ممیز نگا میکردم که
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
پارت قبل جا نداشت همه جاهارو پاک کردم این هشتگا و این مدل بالارو و فاصله خط هارو تا جا گرفت و دو کلمه😐🙃
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~38
علامت تو ذهن°°
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
فردا:
صبح:
ویو مینجی:
صبح از خواب بیدار شدم سرم یکم درد میکرد دیدم تو اتاق خودم نیستم و هنو لباسا دیشب تنم بود تو اتاق کوک بودم در انگار قفل بود( از کجا فهمیدی نه نه از کجا نه تو بگووووو....) کوک محکم بغلم کرده بود و سرش تو گردنم بود نفساش بهم میخورد لبخند کوچیکی زدم یکم همونجوری موندم و به کوک فکر میکردم که دیگه صبرم لبریز شد و حوصلم هم خیلی سر رفته بود چون پرده ها قبل دره تراس بسته بودن نور زیاد نمیومد خدارا شکر کوک رو تکون دادم یکم
مینجی:کوک بلند شو چاگی
کوک:هومممممممممممم
مینجی:نمیخوای بلند شی و بعد توضیح بدی
کوک:باش یکم دیگه صبر کن یکم
مینجی:اوک
چند مین بعد:
کوک:*خمیازه*همم
مینجی:بلد شؤ
کوک:دوست دارم
مینجی:منم *بلند شد رفت دست و صورتشو شست و مسواک زد و اومد رو تخت نشست کوک هم کارارو کرد و دوباره نشست رو تخت با شورتک*
مینجی:دیشب چیشد!؟
کوک:(حالا گفت دیگه)
مینجی:اممم خب *یکی در زد*
کوک:کیه
خ. ک:*از پشت در*منم ارباب اومدم برا صبحونه صداتون کنم
کوک:هاا باشه میتونی بری
کوک:تو میای پ.... اونو از کجا اوردی
مینجی :این شکلاتو خودم داشتم همیشه دارم هرجا
کوک:خب میای
مینجی:نه من بعد میام پایین تو برو شرکت دیرت میشه
کوک:باش من لباسمو عوض میکنم و میرم صبحونه میخورم و بعد میرم شرکت
مینجی:افرین همین کارو کن*همو میبوسن و بعد کوک لباساشو عوض میکنه و میره پایین و مینجی دوباره دره اتاقو قفل میکنه کوک صبحونه رو میخوره و میره شرکت*
ساعت12:55ظهر:
ویو مینجی:دیگه واقعا حوصلم سر رفته بود لباسامو عوض کردم *اسلاید دو*گوشیمو برداشتم اهنگ زدم و هندزفری رو تو چشم کردم و صداشو یکم بلن تر کردم و دره اتاقو باز کردم و رفتم همینجوری به پایین و رفتم مستقیم رو مبل نشستم و به مبل تکیه دادم اخیشششششششششش الانا هم کوک برمیگرده خوب راستش کوک ساعت 8صبح میره شرکت روزایه کاری و شرکتو وپکارارو چک میکنه و میبینه همه چیز خوبه و ساعت 1ظهربرمیگرده و ساعت 3.4 یا 5 میره برا معامله و شبا بعضی از شبا قمار میکنه اونم از ساعت 1 تا 3 شب همینجوری داشتم عشق میکردم و اصلا هواسم نبود به دور و بر چون هنذفری تو گوشم بود و داشتم عکس هایه گالری ممیز نگا میکردم که
⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*⑅୨୧⑅*
پارت قبل جا نداشت همه جاهارو پاک کردم این هشتگا و این مدل بالارو و فاصله خط هارو تا جا گرفت و دو کلمه😐🙃
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.