لجباز جذابP92
لجباز_جذابP92
ات"
دستمو دور گردنش حلقه کردم و بوس یه لحظه ای رو لباش گذاشتم و با چشمای گرد شده نگام کرد..
_شیطون شدی ات..!
+من؟ نـــــه..
_الان شیطون نیستی؟
+خخخ.. نه همیشه که تو نبابد اول شروع کنی اخه..
که دوباره به لبام خیره شد و پرستار و از پشت در نگاه کردم که داره میاد و هول هولکی...
هولش دادم که شوکه شد.. و اخماشو کرد توی هم و انگشتش رو اورد جلو که تهدیدم کنه که چشمش افتاد به پریتار و هیچی نگفت..
پرستار: بفرمایید دکتر..
دکتر: کیم ات تویی؟
+بله..
دکتر: باید فردا ازتون ازمایش خون بگیریم..
پرستار برگه رو جلوم گرفت و خودکار بهم داد..
+این چیه؟
پرستار: امضاش کن..
جونگ کوک برگه رو گرفت نگاش کرد..
_هنوز پدر و مادرش نیومدن..
دکتر: خودش هم امضا کنه میشه..
_نه نمیشه.. چیزی نمیدونه..
دکتر: خیلی خب اگه نگرانین بزارین پدر و مادرش بیان..
حسابی ترسیده بودم...
دکتر: سرگیجه نداری؟
سرموتکون دادم گفتم..
+نه..
دکتر: حالت تهوع هیچ احساسی نداری؟
+هیچکدوم رو ندارم.. مریضم؟
پرستار: نه فقط یه سواله..
پرستاره رو مخم بود و بیشتر بهم استرس میداد..
دکتر: لازم شد حتما ازمایش بگیریم.. ازمایش چکاپ هم بنویس..
که دوباره دهنم باز شد..
+هی دکتر چی واسه خودت مینویسی اونجاااا.. هااااا... ببین من از تو هم بهترم.. لازم باشه اینجا رو برات پارتی میکنم..
دکتر: پارتیتو خونت بگیر بچه جون..
چشم غره ای بهش رفتم و نسخه رو ازش گرفتم و بین دوتا دستام قرار دادم..
+ببین اگه چیز میزه اضافه نوشتی پارش کنم...؟
دکتر: بدش من تو چقدر پر روویی..
+از این بدترم میشم..
دکتر: ازمایش اعصابم باید بفرستمت..
اومد برگه رو ازم بگیره که سفت گرفتمش و برگه از وسط پاره شد..
پرستار: هی چته؟ دیوونه... تو چجوری با این قرار میزاری هااا؟
دکتر سرشو تکون میداد و به من و جونگ کوک نگاه کرد...
+نسخه ای که برام نوشتی رو با ترجمه بخون..
دکتر: عجب مریضی توو..
+به چه عنوان نمیزارین برم؟ هاااا.. بیمارستانتون بد ترین بیمارستان دنیاست..
دکتر: سن قانونی نداری چجوری بفرستمت بری؟
+جونگ کوک هستش..
دکتر: جونگ کوک اینه؟ چیکارته؟
+هر کارم باشه..
دکتر: جواب درست نمیدی میخوای بفرستمت بری؟
_ببخشید.. ات بس کن..
+خب اون ازمایشای الکی رو براچی نوشته هااا؟
دکتر: نترس زیاد طول نمیکشه.. نکنه از سوزن میترسی؟ اره؟
+نه خیرم از ازمایشایی که شما میگیرین بدم میاد.. خون من به چه دردتون میخوره؟
دکتر: حوصله سرو کله زدن با این یکی رو ندارم..بعدا خودت میفهمی..
که رفت بیرون و پرستارا هم رفتن بیرون..
یه نفس راحتی کشیدمو خودمو لم دادم به تخت..
+اخیش.. دکتره دیوونه.. فکر کرده دکتر شده چی میفهمه..
_هی ات این چه طرزه صحبت کردن با بزرگ تر از خودته؟ هااا
+شوخی بود همش.. خخخ... بخاطر اینکه اونا نباید هر جوری دلشون میخواد با ما رفتار کنن..
_اونا حتما یه چیزی میدونن..
+نه خیرم.. من الان خوبم چرا گفتم خوبم گفت ازمایش؟ دکتره واقعا چش بود؟
_شاید حتما باید یه کاریت میبود.. اینجوری..
+اینجوری اونجوری نداریم جونگ کوک.. حالا هم...
_چی؟
+پشتتو بکن کار دارمم..
_میخوای چیکار کنی؟
+بیا اینجا وایسا پشت بهم..
اومد و جلوم وایستاد و منم دستمو ازش اویزون کردم و از پشتش یوار شدم..
+اخیش حالا شد.. خخخ
_ات چته؟ خوبی؟
+بریم بیرون یکم قدم بزنیم..
_عجب... مگه پا نداری؟
+چرا دارم..
پاهامو تکون دادم..
+اینا دیدی؟
خندید و دورم داد..
+یاااااا...
جییغ ارومی میزدم و دستو پالک میزدم که وایسه...
_چیشد؟
+ای بابا گفتم قدم بزن دیوونه.. نه دور دور
_میخوای بغلم باشی؟
+اره..
اومد و منو گذاشت رو تخت و روش رو کرد بهم و دستشو گذاشت زیر بغلم و با اون دستش زیر پام رو گرفت و بلندم کرد..
+نه اینجوری نه..
_چرا اینجوری میبینمت خوبه..
+خسته میشی..
_تو رو میبینم خسته نمیشم..
+واقعا؟
_اوم..
که یه بپس یه لحظه ای روی لبام کرد و با دوتا دستام دهنمو گرفتم..
خندید و شیطونی نگام میکرد...
+بزارم زمین نخواس...
که دوباره بوسم کرد و دوباره دست و بالک میردم که بزارتم رو زمین..
+گفتم بزارم زمییین..
_نمیخوامم..
+اصلا غلط کردم راحت شدی..؟
_نه.. خخخ
+تو رو خدا بزارتم زمین..
_براچی.؟
سرمو اوردم پایین و با استرس گفتم..
+خجالت میکشم..
که دوباره خندید..
_اون موقع که یخو بوسم کرپی چرا خجالت نمیکشیدی؟
لبم رو روی لبم فشار دادم و مظلوم نگاش کردم..
_تنبیهی باید تا چند دیقه لباتو بخورم..
+نه جونگکوک...
الان میان بعدا باشه.؟
_خب اشکال نداره بیان ببینم داریم لب میگیریم میرن بیرون تا ما کارمونو انجام بدیم..
+جونگ کوک..! باشه دیگه اصلا بوست نمیکنم..
یه لبخند زد و ابروشو داد بالا که نه..؟
+اه..
ات"
دستمو دور گردنش حلقه کردم و بوس یه لحظه ای رو لباش گذاشتم و با چشمای گرد شده نگام کرد..
_شیطون شدی ات..!
+من؟ نـــــه..
_الان شیطون نیستی؟
+خخخ.. نه همیشه که تو نبابد اول شروع کنی اخه..
که دوباره به لبام خیره شد و پرستار و از پشت در نگاه کردم که داره میاد و هول هولکی...
هولش دادم که شوکه شد.. و اخماشو کرد توی هم و انگشتش رو اورد جلو که تهدیدم کنه که چشمش افتاد به پریتار و هیچی نگفت..
پرستار: بفرمایید دکتر..
دکتر: کیم ات تویی؟
+بله..
دکتر: باید فردا ازتون ازمایش خون بگیریم..
پرستار برگه رو جلوم گرفت و خودکار بهم داد..
+این چیه؟
پرستار: امضاش کن..
جونگ کوک برگه رو گرفت نگاش کرد..
_هنوز پدر و مادرش نیومدن..
دکتر: خودش هم امضا کنه میشه..
_نه نمیشه.. چیزی نمیدونه..
دکتر: خیلی خب اگه نگرانین بزارین پدر و مادرش بیان..
حسابی ترسیده بودم...
دکتر: سرگیجه نداری؟
سرموتکون دادم گفتم..
+نه..
دکتر: حالت تهوع هیچ احساسی نداری؟
+هیچکدوم رو ندارم.. مریضم؟
پرستار: نه فقط یه سواله..
پرستاره رو مخم بود و بیشتر بهم استرس میداد..
دکتر: لازم شد حتما ازمایش بگیریم.. ازمایش چکاپ هم بنویس..
که دوباره دهنم باز شد..
+هی دکتر چی واسه خودت مینویسی اونجاااا.. هااااا... ببین من از تو هم بهترم.. لازم باشه اینجا رو برات پارتی میکنم..
دکتر: پارتیتو خونت بگیر بچه جون..
چشم غره ای بهش رفتم و نسخه رو ازش گرفتم و بین دوتا دستام قرار دادم..
+ببین اگه چیز میزه اضافه نوشتی پارش کنم...؟
دکتر: بدش من تو چقدر پر روویی..
+از این بدترم میشم..
دکتر: ازمایش اعصابم باید بفرستمت..
اومد برگه رو ازم بگیره که سفت گرفتمش و برگه از وسط پاره شد..
پرستار: هی چته؟ دیوونه... تو چجوری با این قرار میزاری هااا؟
دکتر سرشو تکون میداد و به من و جونگ کوک نگاه کرد...
+نسخه ای که برام نوشتی رو با ترجمه بخون..
دکتر: عجب مریضی توو..
+به چه عنوان نمیزارین برم؟ هاااا.. بیمارستانتون بد ترین بیمارستان دنیاست..
دکتر: سن قانونی نداری چجوری بفرستمت بری؟
+جونگ کوک هستش..
دکتر: جونگ کوک اینه؟ چیکارته؟
+هر کارم باشه..
دکتر: جواب درست نمیدی میخوای بفرستمت بری؟
_ببخشید.. ات بس کن..
+خب اون ازمایشای الکی رو براچی نوشته هااا؟
دکتر: نترس زیاد طول نمیکشه.. نکنه از سوزن میترسی؟ اره؟
+نه خیرم از ازمایشایی که شما میگیرین بدم میاد.. خون من به چه دردتون میخوره؟
دکتر: حوصله سرو کله زدن با این یکی رو ندارم..بعدا خودت میفهمی..
که رفت بیرون و پرستارا هم رفتن بیرون..
یه نفس راحتی کشیدمو خودمو لم دادم به تخت..
+اخیش.. دکتره دیوونه.. فکر کرده دکتر شده چی میفهمه..
_هی ات این چه طرزه صحبت کردن با بزرگ تر از خودته؟ هااا
+شوخی بود همش.. خخخ... بخاطر اینکه اونا نباید هر جوری دلشون میخواد با ما رفتار کنن..
_اونا حتما یه چیزی میدونن..
+نه خیرم.. من الان خوبم چرا گفتم خوبم گفت ازمایش؟ دکتره واقعا چش بود؟
_شاید حتما باید یه کاریت میبود.. اینجوری..
+اینجوری اونجوری نداریم جونگ کوک.. حالا هم...
_چی؟
+پشتتو بکن کار دارمم..
_میخوای چیکار کنی؟
+بیا اینجا وایسا پشت بهم..
اومد و جلوم وایستاد و منم دستمو ازش اویزون کردم و از پشتش یوار شدم..
+اخیش حالا شد.. خخخ
_ات چته؟ خوبی؟
+بریم بیرون یکم قدم بزنیم..
_عجب... مگه پا نداری؟
+چرا دارم..
پاهامو تکون دادم..
+اینا دیدی؟
خندید و دورم داد..
+یاااااا...
جییغ ارومی میزدم و دستو پالک میزدم که وایسه...
_چیشد؟
+ای بابا گفتم قدم بزن دیوونه.. نه دور دور
_میخوای بغلم باشی؟
+اره..
اومد و منو گذاشت رو تخت و روش رو کرد بهم و دستشو گذاشت زیر بغلم و با اون دستش زیر پام رو گرفت و بلندم کرد..
+نه اینجوری نه..
_چرا اینجوری میبینمت خوبه..
+خسته میشی..
_تو رو میبینم خسته نمیشم..
+واقعا؟
_اوم..
که یه بپس یه لحظه ای روی لبام کرد و با دوتا دستام دهنمو گرفتم..
خندید و شیطونی نگام میکرد...
+بزارم زمین نخواس...
که دوباره بوسم کرد و دوباره دست و بالک میردم که بزارتم رو زمین..
+گفتم بزارم زمییین..
_نمیخوامم..
+اصلا غلط کردم راحت شدی..؟
_نه.. خخخ
+تو رو خدا بزارتم زمین..
_براچی.؟
سرمو اوردم پایین و با استرس گفتم..
+خجالت میکشم..
که دوباره خندید..
_اون موقع که یخو بوسم کرپی چرا خجالت نمیکشیدی؟
لبم رو روی لبم فشار دادم و مظلوم نگاش کردم..
_تنبیهی باید تا چند دیقه لباتو بخورم..
+نه جونگکوک...
الان میان بعدا باشه.؟
_خب اشکال نداره بیان ببینم داریم لب میگیریم میرن بیرون تا ما کارمونو انجام بدیم..
+جونگ کوک..! باشه دیگه اصلا بوست نمیکنم..
یه لبخند زد و ابروشو داد بالا که نه..؟
+اه..
۱۳.۴k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.