فصل 2 p4
*جیوو*
دستش هنوز داره خون ریزی میکنه
جیوو : دستت..
ات : ولش کن..من هنوز نمردم
جیوو : منظورت چیه؟
ات : این درده..درده که داره بهم پیام میفرسته هنوز نمردم
جیوو : میخوای خودتو بکشی
ات : تو بچگی چیز زیادی نمیدونستم، درک درستی از مرگ نداشتم...اونو بد و ترسناک میدونستم...تو نوجوونی فک میکردم مرگ ارامش بخشه، راه نجات اما بازم احمق بودم. معنی مرگ رو نمیفهمیدم..من برای مردن خودمو زخمی نمیکنم..فقد احساساتمو رو خودم خالی میکنم...مرگ راه نجات نیست..راه ارامش نیس...مرگ چیزی نیس..فقد مرگه..واسم مهم نیس بمیرم یا نه..چون یه رفیقی دارم که تا لحظه مرگم هم تنهام نمیزاره...درد...
جیوو : ....
*زنگ تفریح*
کل زنگ ات نشسته بود و اون نقاشی کوفتیشو تو دفترش میکشید..رنگ امیزیشم خیلی خوبه...
تمام دخترا دور اون جونگ کوک جمع شده بودن
ماسک و کلاهشو در اورده بود. اعتراف میکنم جذابه
+واییی جونگ کوک اوپا خیلی جذابی
با حرف اون دختره چشای ات مثل چی گرد شد که فک کنم یکم دیگه از جا درمیان...اینقد محکم مدادشو فشا میداد که نوکش پرید...بدنش داشت میلرزید.
جیوو : هی ات حالت خوبه؟
اون پسره جونگ کوک چشمش به نقاشیش خورد
کوک : واو خودت کشیدیش؟
ات :....
بلند شد و اومد سمت ات به نقاشیش نگاه کرد...چهره نقاشیه خیلی شبیه چهرشه...حتی اسم جئون جونگ کوکو بالا نقاشیه نوشته
کوک : من از چیزای ترسناک خیلی خوشم میاد...خیلی خوب منو کشیدی..واقعا استعداد فوقالعاده ای داری...اجازه هست پیشش بشینم اگه مانعی نیست؟
جیوو : هوم..بیا
اومد پیش ات نشست..ات هم فقد با چهره شوکه شده به پایین خیره بود
کوک : نمیدونم چرا این نقاشی واسم اشنا میاد..اما تحسینت میکنم...دست چپی؟
ات : ا..اوم
پسره دوتا دست ات رو گرف
کوک : معمولا دست چپیا همچین استعداد درخشانی دارن..منم میتونم بکشم ولی به اندازه تو نیست..من اینجور ادمارو دوس دارم..عاشقشونم *-*
تمام دخترای کلاس داشتن از حسودی میمردن..واقعا قیافشون دیدنیه..اما یدفه ات شروع کرد اشک ریختن...
کوک :ه..هوم..ه..هی من نمیخواستم تورو گریه بندازم..ح..حرف بدی زدم؟
ات : ت...تو...هق..تو...نقاشی..رو..دوس داشتی؟ *گریه*
کوک : م..معلومه که دوسش دارم..
ات : و..ولی...میترسیدی با..این چهره بام حرف بزنی! هق..هق
کوک : ها؟ منظورت چیه؟
ات : ت..تو..
جیوو : ات تمومش کن
کوک : نیازی نیس!
به نظر میاد قیافه پسره جدی شده...چیزی بین اون دونفره؟
کوک : از چیزی ناراحتی؟
ات :..هق..هق..
کوک : دلت واسه کسی تنگ شده؟
ات :*سرشو به معنی اره تکون داد*
کوک : کسی باورت میکرد؟
ات : ه..هیچکس...ب.باور نمیکرد...*گریه
ات گریش شدت گرف که پسره اونو بغل کرد
کوک : حدسشو زدم..میگم چهره و اسمت اشنا میزد..ولی کی فکرشو میکرد اینجا پیدات کنم..
دستش هنوز داره خون ریزی میکنه
جیوو : دستت..
ات : ولش کن..من هنوز نمردم
جیوو : منظورت چیه؟
ات : این درده..درده که داره بهم پیام میفرسته هنوز نمردم
جیوو : میخوای خودتو بکشی
ات : تو بچگی چیز زیادی نمیدونستم، درک درستی از مرگ نداشتم...اونو بد و ترسناک میدونستم...تو نوجوونی فک میکردم مرگ ارامش بخشه، راه نجات اما بازم احمق بودم. معنی مرگ رو نمیفهمیدم..من برای مردن خودمو زخمی نمیکنم..فقد احساساتمو رو خودم خالی میکنم...مرگ راه نجات نیست..راه ارامش نیس...مرگ چیزی نیس..فقد مرگه..واسم مهم نیس بمیرم یا نه..چون یه رفیقی دارم که تا لحظه مرگم هم تنهام نمیزاره...درد...
جیوو : ....
*زنگ تفریح*
کل زنگ ات نشسته بود و اون نقاشی کوفتیشو تو دفترش میکشید..رنگ امیزیشم خیلی خوبه...
تمام دخترا دور اون جونگ کوک جمع شده بودن
ماسک و کلاهشو در اورده بود. اعتراف میکنم جذابه
+واییی جونگ کوک اوپا خیلی جذابی
با حرف اون دختره چشای ات مثل چی گرد شد که فک کنم یکم دیگه از جا درمیان...اینقد محکم مدادشو فشا میداد که نوکش پرید...بدنش داشت میلرزید.
جیوو : هی ات حالت خوبه؟
اون پسره جونگ کوک چشمش به نقاشیش خورد
کوک : واو خودت کشیدیش؟
ات :....
بلند شد و اومد سمت ات به نقاشیش نگاه کرد...چهره نقاشیه خیلی شبیه چهرشه...حتی اسم جئون جونگ کوکو بالا نقاشیه نوشته
کوک : من از چیزای ترسناک خیلی خوشم میاد...خیلی خوب منو کشیدی..واقعا استعداد فوقالعاده ای داری...اجازه هست پیشش بشینم اگه مانعی نیست؟
جیوو : هوم..بیا
اومد پیش ات نشست..ات هم فقد با چهره شوکه شده به پایین خیره بود
کوک : نمیدونم چرا این نقاشی واسم اشنا میاد..اما تحسینت میکنم...دست چپی؟
ات : ا..اوم
پسره دوتا دست ات رو گرف
کوک : معمولا دست چپیا همچین استعداد درخشانی دارن..منم میتونم بکشم ولی به اندازه تو نیست..من اینجور ادمارو دوس دارم..عاشقشونم *-*
تمام دخترای کلاس داشتن از حسودی میمردن..واقعا قیافشون دیدنیه..اما یدفه ات شروع کرد اشک ریختن...
کوک :ه..هوم..ه..هی من نمیخواستم تورو گریه بندازم..ح..حرف بدی زدم؟
ات : ت...تو...هق..تو...نقاشی..رو..دوس داشتی؟ *گریه*
کوک : م..معلومه که دوسش دارم..
ات : و..ولی...میترسیدی با..این چهره بام حرف بزنی! هق..هق
کوک : ها؟ منظورت چیه؟
ات : ت..تو..
جیوو : ات تمومش کن
کوک : نیازی نیس!
به نظر میاد قیافه پسره جدی شده...چیزی بین اون دونفره؟
کوک : از چیزی ناراحتی؟
ات :..هق..هق..
کوک : دلت واسه کسی تنگ شده؟
ات :*سرشو به معنی اره تکون داد*
کوک : کسی باورت میکرد؟
ات : ه..هیچکس...ب.باور نمیکرد...*گریه
ات گریش شدت گرف که پسره اونو بغل کرد
کوک : حدسشو زدم..میگم چهره و اسمت اشنا میزد..ولی کی فکرشو میکرد اینجا پیدات کنم..
۱۶۳.۳k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.