پارت 33 فصل 2 دزد پنهان
پارت 33 فصل 2 دزد پنهان
یه نیم ساعتی نشسته بودم همونجا دیگه گریم بند اومده بود و دلم بیشتر گرفته بود پاشدم و راه افتادم حالم خوب نبود ، انقدر رفتم تا یه تاکسی پیدا کردم و سوار شدم
جین ویو
داشتم موهامو خشک میکردم که یادم افتاد کورالین بهم گفته بود کارم داره حتما چون نمیتونه بره بیرون میخواد بگه چیزی براش بخرم انگاری دوباره باید لباس بپوشم ای کاش یادم میموند تا الان رفته بودم و برگشته بودم اهه معلوم نیست حواسم کجاس
دوباره لباس پوشیدم و قر قر کنان پیاده رفتم سمت خونه ی بابام داشتم میرفتم که دیدم یکی نشسته رو پله داره گریه میکنه این کیه یکم که رفتم جلوتر فهمیدم ا/ته اینجا چیکار میکنه برای چی نشسته داره گریه میکنه پشت یه دیوار قایم شدم حتما خیلی وقته اینجا نشسته و داره گریه میکنه بعد از 10 دقیقه پاشد و رفت سمت جاده تا جاده تقریبا راه زیادی بود پشت سرش رفتم ولی خیلی دور ازش وایساده بودم تا نفهمه وقتی رسید به جاده تاکسی گرفت یا حرف آقای جانگ افتادم
*آقای جانگ : پسرم اونا فقط عکسه خودش چی گفت
جین : گفت.. گفت.. که کاری نکرده
آقای جانگ : پسرم تو باید ازش میپرسیدی میشستی و باهاش حرف میزدی *
باید بفهمم به دورو برم نگاه کردم یه تاکسی میومد بهش گفتم وایسه سوار شدم و گفتم
راننده : کجا برم آقای
جین : بهت میگم کجا برو فعلا راه بیوفت
دنبالش رفتیم یه جا تاکسی وایساد که منم بهش گفتم وایسه پیاده شد و بقیه راهو خودش رفت
دنبالش میرفتم اینجا دیگه کجاس خیلی ازش فاصله داشتم نمیفهمید که دنبالشم بعد از یه ربع تو کوچه پس کوچه ها رفت دم در یه خونه خونه ی عجیبی بود در زد و رفت داخل یعنی اینجا کجاس اگه الان در بزنم میفهمه دنبالش کردم پس نمیشه اول باید بفهمم اینجا کجاس آدرسو حفظ بودم ختروشکر پس دیگه باید برم پیش کورالین داشتم میرفتم که باد مامان جادوگر افتادم اون همیشه آرومم میکرد بعدا میرم پیش کورالین سوار تاکسی شدم آدرس خونه ی مامان جادوگرو دادم البته توی جنگل بود مجبور شدم از ورودی جنگل به بعدو پیاده برم وقتی رسیدم در زدم صداش اومد
مامان جادوگر : اگه مزاحمی از همین الان بگم برو
خندم گرفت
جین : نه مزاحم نیستم جینم
سریع درو باز کرد
مامان جادوگر : سلام پسرم چه عجب از این ورا
جین : مامان من که زود به زود میام
مامان جادوگر : انقدر دروغ نگو بیا تو بدو
جین : چشم
رفتم تو خونه
مامان جادوگر : بشین دیگه
نشستم
مامان جادوگر : خب احساس میکنم یه چیزی شده
جین : نه چیزی نیست
مامان جادوگر: داری منو گول میزنی؟
جین : نه چیز مهمی نیست
مامان جادوگر : دروغ نگو زود باش میشنوم
جین : خب راستش
مامان جادوگر : راستش چی
جین : ا/ت ... ا/ت بهم خیانت کرد
مامان جادوگر : چی ؟ چی داری میگی
جین : اون این کارو کرد
مامان جادوگر : مطمعنی؟
جین : آره با چشمای خودم دیدم
مامان جادوگر : خودشونو دیدی؟
جین : نه عکسایی که برام اومده بودو دیدم اونا
نزاشت حرفمو تموم کنم
مامان جادوگر : با چند تا عکس واقعا باور کردی؟
جین : نباید باور میکردم؟
یه پس گردنی زد بهم
مامان جادوگر : خفه شو از همون بچه گی عقل نداشتی
جین : اینطوری نگو تو باشی باور نمیکنی؟
مامان جادوگر : مگه مثل توام پسره ی دیوونه
جین : الان باید چیکار کنم
مامان جادوگر : باید بفهمی که الکی بوده یا نه
جین: از کجا بفهمم
به پشتش نگاه کرد رد نگاهشو گرفتم به یه کتاب نگاه میکرد رفت سمتش و برداشتش و اومد کنار من نشست
از داخش چند تا کارت از داخلش دراورد و گرفت جلوم
مامان جادوگر : بیا پسرم یکیشو بردار
جین : چرا
مامان جادوگر : وقتی میگم انجام بده یعنی باید انجام بدی
یکیشو برداشتم و تو هوا ازم گرفت
بعد از چند ثانیه نگاه کردن به کارت پاشد وایساد
مامان جادوگر : پسرم باید بری
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
یه نیم ساعتی نشسته بودم همونجا دیگه گریم بند اومده بود و دلم بیشتر گرفته بود پاشدم و راه افتادم حالم خوب نبود ، انقدر رفتم تا یه تاکسی پیدا کردم و سوار شدم
جین ویو
داشتم موهامو خشک میکردم که یادم افتاد کورالین بهم گفته بود کارم داره حتما چون نمیتونه بره بیرون میخواد بگه چیزی براش بخرم انگاری دوباره باید لباس بپوشم ای کاش یادم میموند تا الان رفته بودم و برگشته بودم اهه معلوم نیست حواسم کجاس
دوباره لباس پوشیدم و قر قر کنان پیاده رفتم سمت خونه ی بابام داشتم میرفتم که دیدم یکی نشسته رو پله داره گریه میکنه این کیه یکم که رفتم جلوتر فهمیدم ا/ته اینجا چیکار میکنه برای چی نشسته داره گریه میکنه پشت یه دیوار قایم شدم حتما خیلی وقته اینجا نشسته و داره گریه میکنه بعد از 10 دقیقه پاشد و رفت سمت جاده تا جاده تقریبا راه زیادی بود پشت سرش رفتم ولی خیلی دور ازش وایساده بودم تا نفهمه وقتی رسید به جاده تاکسی گرفت یا حرف آقای جانگ افتادم
*آقای جانگ : پسرم اونا فقط عکسه خودش چی گفت
جین : گفت.. گفت.. که کاری نکرده
آقای جانگ : پسرم تو باید ازش میپرسیدی میشستی و باهاش حرف میزدی *
باید بفهمم به دورو برم نگاه کردم یه تاکسی میومد بهش گفتم وایسه سوار شدم و گفتم
راننده : کجا برم آقای
جین : بهت میگم کجا برو فعلا راه بیوفت
دنبالش رفتیم یه جا تاکسی وایساد که منم بهش گفتم وایسه پیاده شد و بقیه راهو خودش رفت
دنبالش میرفتم اینجا دیگه کجاس خیلی ازش فاصله داشتم نمیفهمید که دنبالشم بعد از یه ربع تو کوچه پس کوچه ها رفت دم در یه خونه خونه ی عجیبی بود در زد و رفت داخل یعنی اینجا کجاس اگه الان در بزنم میفهمه دنبالش کردم پس نمیشه اول باید بفهمم اینجا کجاس آدرسو حفظ بودم ختروشکر پس دیگه باید برم پیش کورالین داشتم میرفتم که باد مامان جادوگر افتادم اون همیشه آرومم میکرد بعدا میرم پیش کورالین سوار تاکسی شدم آدرس خونه ی مامان جادوگرو دادم البته توی جنگل بود مجبور شدم از ورودی جنگل به بعدو پیاده برم وقتی رسیدم در زدم صداش اومد
مامان جادوگر : اگه مزاحمی از همین الان بگم برو
خندم گرفت
جین : نه مزاحم نیستم جینم
سریع درو باز کرد
مامان جادوگر : سلام پسرم چه عجب از این ورا
جین : مامان من که زود به زود میام
مامان جادوگر : انقدر دروغ نگو بیا تو بدو
جین : چشم
رفتم تو خونه
مامان جادوگر : بشین دیگه
نشستم
مامان جادوگر : خب احساس میکنم یه چیزی شده
جین : نه چیزی نیست
مامان جادوگر: داری منو گول میزنی؟
جین : نه چیز مهمی نیست
مامان جادوگر : دروغ نگو زود باش میشنوم
جین : خب راستش
مامان جادوگر : راستش چی
جین : ا/ت ... ا/ت بهم خیانت کرد
مامان جادوگر : چی ؟ چی داری میگی
جین : اون این کارو کرد
مامان جادوگر : مطمعنی؟
جین : آره با چشمای خودم دیدم
مامان جادوگر : خودشونو دیدی؟
جین : نه عکسایی که برام اومده بودو دیدم اونا
نزاشت حرفمو تموم کنم
مامان جادوگر : با چند تا عکس واقعا باور کردی؟
جین : نباید باور میکردم؟
یه پس گردنی زد بهم
مامان جادوگر : خفه شو از همون بچه گی عقل نداشتی
جین : اینطوری نگو تو باشی باور نمیکنی؟
مامان جادوگر : مگه مثل توام پسره ی دیوونه
جین : الان باید چیکار کنم
مامان جادوگر : باید بفهمی که الکی بوده یا نه
جین: از کجا بفهمم
به پشتش نگاه کرد رد نگاهشو گرفتم به یه کتاب نگاه میکرد رفت سمتش و برداشتش و اومد کنار من نشست
از داخش چند تا کارت از داخلش دراورد و گرفت جلوم
مامان جادوگر : بیا پسرم یکیشو بردار
جین : چرا
مامان جادوگر : وقتی میگم انجام بده یعنی باید انجام بدی
یکیشو برداشتم و تو هوا ازم گرفت
بعد از چند ثانیه نگاه کردن به کارت پاشد وایساد
مامان جادوگر : پسرم باید بری
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۱۴۸.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.