the building infogyg پارت74
#the_building_infogyg #پارت74
می.هی
گربه رو بغلم گرفتم
من:خوب دخترا خودافس
رکسانا:ولم.کنین برم بخابونم دهنش
زبونمو درآوردم
من:اوجی خشن.نوشو دیده
رکسانا:استغفرا...توبه گمشوبروتانزدمت
آچا:برو الآن این گاو رم میکنه آفرین
رکسانا یکی محکم زد پس.کلش که آخش هوا رفت
آچا:مرگ چرا میزنی!
رکسانا:کثافط من گاوم.خواهر که نیس
من:تموم کنین این موضوع کثیف و خدافس مواظب خودتون باشین
بچه ها:بایی عزیزم
سوار شدیم یکم بعدش بک اومد داخل نشست
بک:راننده حرکت کن
اعصابش بهم ریخته بود منم بیخیال این شدم بپرسم به منچه اصلا والا
بک:اسمت برایی مسابقات رقصه آره؟
من:اوهوم
بک:میخوایی تا آخرش بریی؟
رسیدیم راننده در باز کرد همینطوری که راه میرفتم
من:اوهوم
بک:کلمه هایی دیگه ایم بلدی احیانا؟
من:اوهوم
بک:پوف
خندیدم وچیزی نگفتم رفتیم داخل
من:آم بک میشه بگی باندهاتون کجاس
بک:چرا جاییت زخمی شده هان
اومد به سرعت شروع کردبه نگاه کردنم راستش خیلی خوشم اومد
من:نه این گربه زخمی شده
یکی زد رو پیشونیش
بک:گفتم حالا چیشده پیشکار یانگ
پیشکاریانگ:بله قربان
بک:برو اون بانداژ و وسایل دیگه رو بیار برام
پیشکار:اطاعت قربان
***///**///***///**///***
بکهیونگ
آنچنان حرص.خوردم که نگو عروسک من باید برایی بقیه نمایش بده نشستیم شروع کردم به حرف زدن به یه اوهوم اکتفا میکرد حرصم گرفت بعدم چرا اون باید من به این جذابی رو نادیده بگیره بعدبه اون گربه توجه کنه آدم تا چه حد بی فکر
من:میشه منو ببینی
می.هی:نه کار دارم
چنان با دقت گربه رو باند پیچی میکرد پاشو وهمینطور شل و ول
من:پوف بدبخت بیشتر زجر کشش میکنی بده من
گربه رو گرفتم سریع باندشو بستم دادم دستش
می.هی:هویی بدبختو کشتی
من:خوب تموم شدش بفرما
دادم دستش خندید
می.هی
گربه رو بغلم گرفتم
من:خوب دخترا خودافس
رکسانا:ولم.کنین برم بخابونم دهنش
زبونمو درآوردم
من:اوجی خشن.نوشو دیده
رکسانا:استغفرا...توبه گمشوبروتانزدمت
آچا:برو الآن این گاو رم میکنه آفرین
رکسانا یکی محکم زد پس.کلش که آخش هوا رفت
آچا:مرگ چرا میزنی!
رکسانا:کثافط من گاوم.خواهر که نیس
من:تموم کنین این موضوع کثیف و خدافس مواظب خودتون باشین
بچه ها:بایی عزیزم
سوار شدیم یکم بعدش بک اومد داخل نشست
بک:راننده حرکت کن
اعصابش بهم ریخته بود منم بیخیال این شدم بپرسم به منچه اصلا والا
بک:اسمت برایی مسابقات رقصه آره؟
من:اوهوم
بک:میخوایی تا آخرش بریی؟
رسیدیم راننده در باز کرد همینطوری که راه میرفتم
من:اوهوم
بک:کلمه هایی دیگه ایم بلدی احیانا؟
من:اوهوم
بک:پوف
خندیدم وچیزی نگفتم رفتیم داخل
من:آم بک میشه بگی باندهاتون کجاس
بک:چرا جاییت زخمی شده هان
اومد به سرعت شروع کردبه نگاه کردنم راستش خیلی خوشم اومد
من:نه این گربه زخمی شده
یکی زد رو پیشونیش
بک:گفتم حالا چیشده پیشکار یانگ
پیشکاریانگ:بله قربان
بک:برو اون بانداژ و وسایل دیگه رو بیار برام
پیشکار:اطاعت قربان
***///**///***///**///***
بکهیونگ
آنچنان حرص.خوردم که نگو عروسک من باید برایی بقیه نمایش بده نشستیم شروع کردم به حرف زدن به یه اوهوم اکتفا میکرد حرصم گرفت بعدم چرا اون باید من به این جذابی رو نادیده بگیره بعدبه اون گربه توجه کنه آدم تا چه حد بی فکر
من:میشه منو ببینی
می.هی:نه کار دارم
چنان با دقت گربه رو باند پیچی میکرد پاشو وهمینطور شل و ول
من:پوف بدبخت بیشتر زجر کشش میکنی بده من
گربه رو گرفتم سریع باندشو بستم دادم دستش
می.هی:هویی بدبختو کشتی
من:خوب تموم شدش بفرما
دادم دستش خندید
۳.۲k
۰۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.