the building infogyg پارت75
#the_building_infogyg #پارت75
رکسانا
من:وای خدایی؟
ته:به جون خودم راسته راسته!
من:یعنی مربی رزا ملکه جادوگراست
ته:آره تازه فک کنم یه بچه هم داشته که تویی آتیش سوزی از دست داد!
من:یعنی میخوایی بگی که هیچ وقت دنبالش نگشته؟!
که همون لحظه گوشیم زنگ خوردش
من:آم آچا ست
ته:راحت باش
بلند شدش رفت بیرون از اتاقم جواب دادم
من:سلام بگو
آچا:میایی بریم شهربازی؟!
من:خدایی آره میام میام
آچا:آره مهمون کسیم هستیم بدون پسرا میریم
من:خیل خاب ولی گمون نکنم ته راضی بشه!
آچا:نمه نمده ته!اسمشو کوتاه کردی استغفرا... آدم چه چیزا که نمیشنوه
من:اذیت نکن دیگه!
آچا:باشه قربونم برو بای
من:بچه پرو بای
***|||***|||***|||***
تهیونگ
خیلی خنده داره اما کم کم داشتم باغم نبودن رزا عادت میکردم در اتاقش بعد از نیم ساعت اومد بیرون
من:واه کجا؟!
رکسانا:میخوایم با دخترا بریم بیرون
چشام از تعجب باز موند
من:جانم بله تنهایی؟!
رکسانا:ها آره چیه نکنه میایی
به سرعت خودمو به اتاقم رسوندم شلوارمو عوض کردم با سوشرت رفتم جلوش
من:معلومه که میام بزن بریم بدو
رکسانا:خیلی دیگه پرویی تو پوف دخترونه اس
من:از دور هواتون دارم بریم حالا
رکسانا:بگم نه مثلا نمیایی
من:نه
رکسانا:بریم پس ولی از دور لطفا
من:باشه دیگه
رفت کنار بچه ها چشام بزرگ شدش هان چان وکریس وبک و جیهوپ ویونگ اون گف فقط دخترا رفتم سمتشون همچین سگرمه هایی دخترا توهم بود..
رکسانا
من:وای خدایی؟
ته:به جون خودم راسته راسته!
من:یعنی مربی رزا ملکه جادوگراست
ته:آره تازه فک کنم یه بچه هم داشته که تویی آتیش سوزی از دست داد!
من:یعنی میخوایی بگی که هیچ وقت دنبالش نگشته؟!
که همون لحظه گوشیم زنگ خوردش
من:آم آچا ست
ته:راحت باش
بلند شدش رفت بیرون از اتاقم جواب دادم
من:سلام بگو
آچا:میایی بریم شهربازی؟!
من:خدایی آره میام میام
آچا:آره مهمون کسیم هستیم بدون پسرا میریم
من:خیل خاب ولی گمون نکنم ته راضی بشه!
آچا:نمه نمده ته!اسمشو کوتاه کردی استغفرا... آدم چه چیزا که نمیشنوه
من:اذیت نکن دیگه!
آچا:باشه قربونم برو بای
من:بچه پرو بای
***|||***|||***|||***
تهیونگ
خیلی خنده داره اما کم کم داشتم باغم نبودن رزا عادت میکردم در اتاقش بعد از نیم ساعت اومد بیرون
من:واه کجا؟!
رکسانا:میخوایم با دخترا بریم بیرون
چشام از تعجب باز موند
من:جانم بله تنهایی؟!
رکسانا:ها آره چیه نکنه میایی
به سرعت خودمو به اتاقم رسوندم شلوارمو عوض کردم با سوشرت رفتم جلوش
من:معلومه که میام بزن بریم بدو
رکسانا:خیلی دیگه پرویی تو پوف دخترونه اس
من:از دور هواتون دارم بریم حالا
رکسانا:بگم نه مثلا نمیایی
من:نه
رکسانا:بریم پس ولی از دور لطفا
من:باشه دیگه
رفت کنار بچه ها چشام بزرگ شدش هان چان وکریس وبک و جیهوپ ویونگ اون گف فقط دخترا رفتم سمتشون همچین سگرمه هایی دخترا توهم بود..
۴.۸k
۰۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.