بلندم کرد و گذاشتم رو میز تا خواست لباسم رو در بیاره با پ
وسط های راه دستمو گذاشتم رو پاش و نوازش کردم اما هیچ ری اکشنی نشون نداد ولی منم تسلیم نشدم و دستم رو بر نداشتم که به تیکه گفت
ته:خواستی دستت رو بردار(مسخره کردن)
ا.ت:نمیخوام
با اون یکی دستش دستم رو پرت کرد کنار پسره ی بیشور میخواست کرم نریزه به من چه اصلا من باهاشقهر کردم تا وقتی که رسیدیم حرفی بینمون رد و بدل نشد پیاده شدیم و رفتیم داخل که یهو ی دختره چسبید به تهیونگ این همون بیناموسی نیست که تهیونگ میگفت گیر داده بهم؟
مانلی:سلام استاد تهیونگ(با عشوه و خنده ی ت خمی)
ته:بله؟
مانلی:چیز منظورم استاد کیم بود ببخشید هه هه هه
با حرص زل زدم بهش
ته:کاری داشتی؟
مانلی:آها چیزه اینو برای شما درست کردم
ی ضرف که توش کیک بود آورد جلو آخ تهیونگ اگه قبول کنی جوری پوستت رو میکنم که نگو تهیونگ نگاهی به من کرد و با نیش باز ضرف رو گرفت و تشکر کرد اگه الان تو کارتون بودیم از کلم دود بلند میشد با قدم های محکم به سمت کلاس رفت و کیفم رو پرت کردم رو میز که بچه ها ترسیدن و برگشتن بهش نگاه کردن
ا.ت:هوففف ببخشید بچه ها
بچه ها برگشتن و به کارشون ادامه دادن منم با عصبانیت روی صندلی نشستم و زل زده بودم به زمین و تو فکر فرو رفتم یعنی الان دارن چیکار میکنن نکنه اون دختره ی... استغفرالله...شوهرم رو تحریک کنه بعد تهیونگ بهم خیانت کنه بعد مجبور شم بچم رو تنهایی بزرگ کننممم وای ا.ت مگه تو بچه داری خنگول انقدر تو فکر فرو رفتم که متوجه اومد تهیومگ و ساکت شدن بچه ها نشدم
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.