بلندم کرد و گذاشتم رو میز تا خواست لباسم رو در بیاره با پ
بلندم کرد و گذاشتم رو میز تا خواست لباسم رو در بیاره با پا زدم تو تخمش(خدا منو ببخشه🤝)افتاد رو زمین و از درد ناله میکرد سریع از فرصت استفاده کردم لباسام رو برداشتم و رفتم تو دستشویی اتاقم و درو قفل کردم لباسم رو عوض کردم و کارای لازم رو انجام دادم آروم درو باز کردم و نگاهی به اتاق انداختم اما کسی نبود پس با خیال راحت اومدم بیرون و ی آرایش کم کردم بعد تموم شدن آرایشم میخواستم برم پایین اما استرس داشتم بیخیال بابا جلوی مامان بابام که کاری نمیکنه کیفم رو برداشتم و رفتم پایین که دیدم تهیونگ رو مبل نشسته و خیلی جدی و عصبی بود سریع رفتم نشستم پیش مامانم و صبحونه خوردم بعد با تهیونگ پا شدیم و رفتیم بیرون خواستم حرفی بزنم که تهیونگ سوار ماشین شد و اهمیتی بهم نداد اوففف قهر کرده البته حق داره اما خودش کرم ریخت به من چه منم سوار شدم
وسط های راه دستمو گذاشتم رو پاش و نوازش کردم اما هیچ ری اکشنی نشون نداد ولی منم تسلیم نشدم و دستم رو بر نداشتم که به تیکه گفت
ته:خواستی دستت رو بردار(مسخره کردن)
ا.ت:نمیخوام
با اون یکی دستش دستم رو پرت کرد کنار پسره ی بیشور میخواست کرم نریزه به من چه اصلا من باهاشقهر کردم تا وقتی که رسیدیم حرفی بینمون رد و بدل نشد پیاده شدیم و رفتیم داخل که یهو ی دختره چسبید به تهیونگ این همون بیناموسی نیست که تهیونگ میگفت گیر داده بهم؟
مانلی:سلام استاد تهیونگ(با عشوه و خنده ی ت خمی)
ته:بله؟
مانلی:چیز منظورم استاد کیم بود ببخشید هه هه هه
با حرص زل زدم بهش
ته:کاری داشتی؟
مانلی:آها چیزه اینو برای شما درست کردم
ی ضرف که توش کیک بود آورد جلو آخ تهیونگ اگه قبول کنی جوری پوستت رو میکنم که نگو تهیونگ نگاهی به من کرد و با نیش باز ضرف رو گرفت و تشکر کرد اگه الان تو کارتون بودیم از کلم دود بلند میشد با قدم های محکم به سمت کلاس رفت و کیفم رو پرت کردم رو میز که بچه ها ترسیدن و برگشتن بهش نگاه کردن
ا.ت:هوففف ببخشید بچه ها
بچه ها برگشتن و به کارشون ادامه دادن منم با عصبانیت روی صندلی نشستم و زل زده بودم به زمین و تو فکر فرو رفتم یعنی الان دارن چیکار میکنن نکنه اون دختره ی... استغفرالله...شوهرم رو تحریک کنه بعد تهیونگ بهم خیانت کنه بعد مجبور شم بچم رو تنهایی بزرگ کننممم وای ا.ت مگه تو بچه داری خنگول انقدر تو فکر فرو رفتم که متوجه اومد تهیومگ و ساکت شدن بچه ها نشدم
وسط های راه دستمو گذاشتم رو پاش و نوازش کردم اما هیچ ری اکشنی نشون نداد ولی منم تسلیم نشدم و دستم رو بر نداشتم که به تیکه گفت
ته:خواستی دستت رو بردار(مسخره کردن)
ا.ت:نمیخوام
با اون یکی دستش دستم رو پرت کرد کنار پسره ی بیشور میخواست کرم نریزه به من چه اصلا من باهاشقهر کردم تا وقتی که رسیدیم حرفی بینمون رد و بدل نشد پیاده شدیم و رفتیم داخل که یهو ی دختره چسبید به تهیونگ این همون بیناموسی نیست که تهیونگ میگفت گیر داده بهم؟
مانلی:سلام استاد تهیونگ(با عشوه و خنده ی ت خمی)
ته:بله؟
مانلی:چیز منظورم استاد کیم بود ببخشید هه هه هه
با حرص زل زدم بهش
ته:کاری داشتی؟
مانلی:آها چیزه اینو برای شما درست کردم
ی ضرف که توش کیک بود آورد جلو آخ تهیونگ اگه قبول کنی جوری پوستت رو میکنم که نگو تهیونگ نگاهی به من کرد و با نیش باز ضرف رو گرفت و تشکر کرد اگه الان تو کارتون بودیم از کلم دود بلند میشد با قدم های محکم به سمت کلاس رفت و کیفم رو پرت کردم رو میز که بچه ها ترسیدن و برگشتن بهش نگاه کردن
ا.ت:هوففف ببخشید بچه ها
بچه ها برگشتن و به کارشون ادامه دادن منم با عصبانیت روی صندلی نشستم و زل زده بودم به زمین و تو فکر فرو رفتم یعنی الان دارن چیکار میکنن نکنه اون دختره ی... استغفرالله...شوهرم رو تحریک کنه بعد تهیونگ بهم خیانت کنه بعد مجبور شم بچم رو تنهایی بزرگ کننممم وای ا.ت مگه تو بچه داری خنگول انقدر تو فکر فرو رفتم که متوجه اومد تهیومگ و ساکت شدن بچه ها نشدم
۱.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.