صدایم کن که آوایت سقوطِ دردِ جانکاه است
صدایم کن که آوایت سقوطِ دردِ جانکاه است
بگو تا فصل آغوشت چه اندازه ، چقدر راه است
تو بهتر شاید آگاهی ، به ناممکن چه می گویند ؟
گمانم در قیاسِ من ، از اینجا تا خود ماه است
من از این حجم غم سیرم،خدا انگیزه میخواهم
که گفته عینِ هذیان را ،که عمر غصه کوتاه است
بتی قطعا برای من ملاقاتت اشد دارد
و فقط بودنت شاید ، کنار بنده اکراه است
خیالستان من گاهی پر از " وهم " کنار توست
مپندارم فراموشی ، تمامم در تو اشباه است
دمیدی در من آزارت ، شدم بند و گرفتارت
جواب بی " مروّت "ها ستمگر خانه ی چاه است
تو آن جاری ترین " رود "ی به دریای دلم هر دم
بگو تا فصل آغوشت چه اندازه ، چقدر راه است
بگو تا فصل آغوشت چه اندازه ، چقدر راه است
تو بهتر شاید آگاهی ، به ناممکن چه می گویند ؟
گمانم در قیاسِ من ، از اینجا تا خود ماه است
من از این حجم غم سیرم،خدا انگیزه میخواهم
که گفته عینِ هذیان را ،که عمر غصه کوتاه است
بتی قطعا برای من ملاقاتت اشد دارد
و فقط بودنت شاید ، کنار بنده اکراه است
خیالستان من گاهی پر از " وهم " کنار توست
مپندارم فراموشی ، تمامم در تو اشباه است
دمیدی در من آزارت ، شدم بند و گرفتارت
جواب بی " مروّت "ها ستمگر خانه ی چاه است
تو آن جاری ترین " رود "ی به دریای دلم هر دم
بگو تا فصل آغوشت چه اندازه ، چقدر راه است
۴.۲k
۰۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.