چندپارتی

#چندپارتی
ژنرال..~
پارت اول

موهاشو دم اسبی بست و سوار اسبش شد...افسار اسب رو به حرکت درآورد و اسب شروع به دویدن کرد...زیبا ترین اسب سوار زن بود که بلده مبارزه کنه...
بعد از یک ساعت افسار اسب رو کشید که اسب ایستاد...از اسب پیاده شد...افسارش رو به یکی از ندیمه ها داد...و به سمت در ورودی قصر حرکت کرد...وارد قصر شد و به اتاقش رفت...موهاشو باز کرد و لباسش رو عوض کرد و لباس سلطنتی آبی رنگش رو پوشید...از لباس ها یا وسایل صورتی خوشش نمیومد...حتی لباس ها پفپفی رو دوست نداشت...موهاشو روی شونش ریخت و دوتا گیرموی آبی به مو هاش زد کفش هاشو پوشید و به سمت کتاب خوانه قصر حرکت کرد...

کتابِ رهایم کن رو در دست داشت روی صندلی گهواره مانندی نشسته بود و پای چپش رو روی پای راستش گذاشته بود...
جولیا دوست صمیمیش با دو در حالی که دامن لباسش رو بالا گرفته بود تا زیر پاش نره و با کفشای پاشنه بلندش که سکوت کتابخوانه رو برهم میزد به سمت آنا دویید...

جولیا:آناااا...آناااا...آناااا*بلند*
+ چیشده جولیا؟چرا داد میزنی

جولیا لحظه ای ایستاد تا نفسی بکشه...

جولیا: ژنرال..ژنرال جئون...دوباره داره سربازانی که بهت نزدیک بودنو تنبیه میکنه...
+ دوباره؟*شوکه*
جولیا:اره بدو تا اون بدبختارو نکشته

آنا با سرعت دامنش رو بالا گرفت و به سمت بیرون قصر رفت...
سریع به سمت ژنرال عصبی و سربازایی که به لرزه افتاده بودن رفت...

+ ژنرال جئون!*بلند*

یهو ژنرال عصبی به سمت آنا برگشت و تعظيم کوتاهی کرد

_بانو!
+ ژنرال این چه کاریه؟

ژنرال به سمت سربازا برگشت و با داد بلند گفت

_ برگردید سر شیفت هاتون*داد*

تمام سربازا رفتن...


ادامه دارد.....

مایل به حمایت؟!
نظرت مهمه کامنت بزار و بگو....
دیدگاه ها (۱)

#چندپارتیژنرال...~پارت دومناگهان...آنا دست ژنرال رو گرفت و س...

#چندپارتیژنرال..~پارت سوم_من قراره فردا به یه ماموریت مهم و ...

#چندپارتیرزِسفیدپارت سوم_من یه گل خاص میخوام!+ گلیو مد نظر د...

#چندپارتیرزِسفیدپارت دومدختر از نگاه های پی درپی پسر خجالت ک...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 92 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩همی...

پارت ۳۸جیمین یه لباس رسمی میپوشه جیمین: زود تر حاضر شو باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط