خانواده سیاه پارت

خانواده سیاه 🖤 ( پارت ۱۰ )


املی : چـ ... چی میخوای ؟ 😥
پسره : هیچی فقط .... ( نزدیک شدن به املی 🤧
املی : دیونه ! وسط سوپر 😥
پسره : راستی اسمم ( روکی ) ولی شما هر‌چی دوست داری بگو ... 😈
املی : بـ ... برو گم شو ! منحرف 😑
روکی : بـ.... بـ..... د...... د........ چرا لکنت میگیری ؟ ترسیدی !
املی : برو کنار و لیام رو هل داد 🤧
سریع الی رو پیدا کرد و رفت 😶
الی : املی ؟
املی جواب نداد 😶
الی : هوی !
املی : چیه ؟
الی : اون پسره دوست پسرت ....
املی : ببین ! اونو فراموش کن باش ؟
و رفتن خونه ... 🏠
( در خانه ... )
آنا : بلاخره !
الین : املی 🩷
املی همین که اومد افتاد رو زمین و گریه کرد 🥲
آنا : چـ ... چی شده ؟ 😰
الین : چی شد 😰
املی : ... ( گریه 😭 )
الین : الی ! املی چشه ؟
الی : خب من با یه پسره ....
آنا : پسر ؟ املی ؟ پسره کیه ؟
املی : من ..... ( 🥲😭😢☹️😣🤕 )
الین : چی شده 😥 بگو املی ؟
املی هم آنا و الین و الی رو بغل کرد و گریه کرد 🫂
آنا : املی ☹️
الی : ببخشید تنهات گذاشتم آبجی 😭
بانی : 😯 ( لاله بدبخت 🗿 )
( چند دقیقه بعد )
آنا : حالا قضیه این پسر رو نمیگی ؟
املی : خب ... راستش من ....
الین : چی ؟
املی : خب راستش ... یه پسره ای هست اسمش لیام ...
آنا : دوز پسرته 🤡
الین : 🗿🤡😯
املی : نعععععععععععع 💔اون خب .... همیشه اذیتم می‌کنه ... ☹️ همون که تو دامپزشکی بود ...
آنا : چی !
الین : نکنه منظورت از اذیت اینه که .... مثلا .... احم احم 🙄 ( 🤡😈😣🤤🥵😖❤️‍🔥🫦🫀👅👌👉👩‍❤️‍💋‍👨🍷🔞 ) بوده
املی : چـ .... در این حد نه 😳
آنا : آها ! اوکی 👍

ادامه دارد 🩷
دیدگاه ها (۱۴)

؟؟؟

ساعت ۴ صبح خورشید تازه اومده بیرون ... اون سیاهه چیه ؟ 😳همین...

خانواده سیاه 🖤 ( پارت ۹ ) املی : اوه 😶 پسره اوسکل ... آنا : ...

بچه ها تبنلتینلسمسلمایجلمژتلوزدیتقخیاینبنرمبنلصمایملسنبشنسلم...

ادامه ی پارت ¹¹......کای: برو یه آبی به دست و صورتت بزن بریم...

"شراب سرخ" Part: ¹⁰ویو جناجونگی: چته هیون....هیون؟ ...هیون د...

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط