پارت ۲💫🐱💖

که یهو معلم گفت: ا.ت چون امروز شوگا کتاب نداره باید باهم دیگه از کتابت استفاده کنید. توهم هنوز تو شک بود و گفتی : باشه. اومد کنارت نشست و کتاب رو باز کردی و معلم شروع به درس دادن کرد. زنگ خورد و تو از جات بلند شدی و رفتی پیش دوستت.(*: ات ~شوگا & دوستت \ معلم)
& : ا.ت قیافت موقعی که معلم گفت بیاد پیش تو بشینه خدا بود با ید عکس میگرفتممم🤣🤣🤣🤣
*:ساکت شوووووووو
بعد از مدتی زنگ کلاس خرد و تو رفتی سر جات ولی شوگا اونجا نشسته بود انگار زنگ تفریح از جاش بلند نشده بود.
\: & پدر و مادرت زنگ زدن و گفتن اومدن دنبالت و باید بری‌. تا معلم این رو گفت من از استرس اب شدم چون دیگه نمیتونم برم پیشش و باید پیش شوگا بشینمم واییی
& وشایلش رو جمع کرد و دست تکون دادو رفت. \: خب دگه بریم سراغ درسمون. بعد از مدتی زنگ تفریح خرد و چون توام دوستت دفته بود سر جات نشستی و بلند نشدی شوگا هم همینطور. که یهو تو گفتی: اهای شوگا میای بریم بوفه مدرسه؟
فلش بک در ذهن ا.ت:
وایی حوصلم سر رفت بزار از این شوگا بپرسم باهام میاد بوفه یا نه وایی خیلی استرس دارممم
پایان فلش بک.
~: هوم اره خودمم میخواستم برم و بعد بلند شدیم و به سمت بوفه رفتیم. وقتی رسیدیم جفتمون ساندویچ مرغ میخواستیم که یهو صاحب بوفه گفت.......
.
.
.
.
.
.
همین دیگه منتظر پارت بعد باشید👋👋