اشک حسرت پارت۱۱۱
#اشک حسرت #پارت۱۱۱
سعید :
منشی که دید انقدر بی تابم اجازه داد برم تو اتاق یه مردم بود که وکیل داشت باهاش خداحافظی می کرد بعد با دیدن من لبخند زد وگفت : بفرمایید انگار خیلی عجله داشتین
- به کمکتون نیاز دارم
باخونسردی گفت : بشین گل پسریکم خونسرد باش
گوشی رو میزو برداشت وگفت : لطفا دوتا قهوه
بعد تو چشام نگاه کرد وگفت : بگین چی شده ؟ البته با خونسردی
- آقای جوخ چند سال پیش بابام ورشکست شدو همه چیزمون نابود شد مدرک خاصیم تو دستمون نبود که ببینیم چطور شد که ورشکست شد
آقای جوخ : مگه میشه پسرم
بقیه ماجرا رو هم براش تعریف کردم یکم فکر کرد وگفت : کار خوبی کردی ولی به هیچ وجه زیر بار عقد دائم نرو بگو فعلا یه سیغه محرمیت کم کم تو خونشون بمون مطمئنم دایی ات خیلی چیزا رو تو خونه نگه می داره پانیذ رو بکش طرف خودت
- خودمم همین فکروکردم
آقای جوخ خیلی جدی به طرفم خم شد وگفت : اصلا به ضیایی اعتماد نکن شاید اونم نقشه باشه با احتیاط برو جلو
- این آدرس رو هم دوست قدیمی پدرم داده گفت یه زنه که در مورد دایی ام یه چیزایی می دونه
والبته بابام
وکیل لبخندی زد وگفت : پس بهتره بری پیش این شخص حتما صداش رو ضبط کن
- باشه فقط می خوام زود تکلیفم روشن بشه این کارو زودتر برام انجام بدین
آقای جوخ لبخندی زدو گفت : حتما
بلند شدم وگفتم : روز شنبه میام دیدنتون وحساب می کنیم
آقای جوخ : عجله ای نیست پسرم
در باز شد ومنشی برامون قهوه آورد که با خوردنش یکم فقط یکم از استرس وعصبانیتم کاسته شد بعدم وکیل کلی نصیحتم کرد که عادی رفتار کنم واعتماد دایی رو جلب کنم هنوزم باورم نمی شد که دایی اینجوری باهام بازی کرده چرا ؟؟؟ بخاطر پانیذ که نبود نمی دونستم اخر این کاراچی میشه فقط از خدا می خواستم کمکم کنه
سعید :
منشی که دید انقدر بی تابم اجازه داد برم تو اتاق یه مردم بود که وکیل داشت باهاش خداحافظی می کرد بعد با دیدن من لبخند زد وگفت : بفرمایید انگار خیلی عجله داشتین
- به کمکتون نیاز دارم
باخونسردی گفت : بشین گل پسریکم خونسرد باش
گوشی رو میزو برداشت وگفت : لطفا دوتا قهوه
بعد تو چشام نگاه کرد وگفت : بگین چی شده ؟ البته با خونسردی
- آقای جوخ چند سال پیش بابام ورشکست شدو همه چیزمون نابود شد مدرک خاصیم تو دستمون نبود که ببینیم چطور شد که ورشکست شد
آقای جوخ : مگه میشه پسرم
بقیه ماجرا رو هم براش تعریف کردم یکم فکر کرد وگفت : کار خوبی کردی ولی به هیچ وجه زیر بار عقد دائم نرو بگو فعلا یه سیغه محرمیت کم کم تو خونشون بمون مطمئنم دایی ات خیلی چیزا رو تو خونه نگه می داره پانیذ رو بکش طرف خودت
- خودمم همین فکروکردم
آقای جوخ خیلی جدی به طرفم خم شد وگفت : اصلا به ضیایی اعتماد نکن شاید اونم نقشه باشه با احتیاط برو جلو
- این آدرس رو هم دوست قدیمی پدرم داده گفت یه زنه که در مورد دایی ام یه چیزایی می دونه
والبته بابام
وکیل لبخندی زد وگفت : پس بهتره بری پیش این شخص حتما صداش رو ضبط کن
- باشه فقط می خوام زود تکلیفم روشن بشه این کارو زودتر برام انجام بدین
آقای جوخ لبخندی زدو گفت : حتما
بلند شدم وگفتم : روز شنبه میام دیدنتون وحساب می کنیم
آقای جوخ : عجله ای نیست پسرم
در باز شد ومنشی برامون قهوه آورد که با خوردنش یکم فقط یکم از استرس وعصبانیتم کاسته شد بعدم وکیل کلی نصیحتم کرد که عادی رفتار کنم واعتماد دایی رو جلب کنم هنوزم باورم نمی شد که دایی اینجوری باهام بازی کرده چرا ؟؟؟ بخاطر پانیذ که نبود نمی دونستم اخر این کاراچی میشه فقط از خدا می خواستم کمکم کنه
۸.۳k
۲۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.