رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۷۸
... ۳ روز بعد ...
دیانا، داشتم غذا درست میکردم که از بوی غذا عوق زدم رفتم دستشویی فهمیدم آقا ارسلان بچه شو کاشته تو دلم رفتم یه بیبی چک گرفتم رفتم خونه مراحش رو انجام دادم منتظر جواب موندم دیدم بله دو خط شد
ارسلان، ساعت ۴ بود رفتم خونه سلام قشنگم کجایی
دیانا، اینجام غذا رو آوردم خوردیم ارسلان
ارسلان، جانم
دیانا، دلم هندونه میخواد
ارسلان، الان میرم میخرم میام
دیانا، ارسلان هندونه خرید آورد خوردیم ارسلان من یه چیزی میخواستم بگم
ارسلان، چی شده دنیای من
دیانا، من حاملم
ارسلان،.....
دیانا، ارسلان
ارسلان، جانم واقعا میگی
دیانا، آره
.. ۴ ماه بعد
پارت ۷۸
... ۳ روز بعد ...
دیانا، داشتم غذا درست میکردم که از بوی غذا عوق زدم رفتم دستشویی فهمیدم آقا ارسلان بچه شو کاشته تو دلم رفتم یه بیبی چک گرفتم رفتم خونه مراحش رو انجام دادم منتظر جواب موندم دیدم بله دو خط شد
ارسلان، ساعت ۴ بود رفتم خونه سلام قشنگم کجایی
دیانا، اینجام غذا رو آوردم خوردیم ارسلان
ارسلان، جانم
دیانا، دلم هندونه میخواد
ارسلان، الان میرم میخرم میام
دیانا، ارسلان هندونه خرید آورد خوردیم ارسلان من یه چیزی میخواستم بگم
ارسلان، چی شده دنیای من
دیانا، من حاملم
ارسلان،.....
دیانا، ارسلان
ارسلان، جانم واقعا میگی
دیانا، آره
.. ۴ ماه بعد
۷.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.