ازدواج اجباری~♡~پارت۳۰
ازدواج اجباری~♡~پارت۳۰
ساعت ۴ بود تهیونگ واسه نهارم نیومد حتما گشنش شده رفتم براش از سالن غذا خوری غذا کشیدم و رفتم در بزنم که
سومی:کجا میرین
رونا:میرم همسرم رو ببینم مشکلیه؟
سومی:بدون وقت قبلی نمیشه
رونا:هه وقت قبلی ؟من همسر ایشونم نیاز به وقت ندارم لطفا کسی مزاحم نشه
سومی:آ.....
رفتم تو درم بستم
ته:رونا چیشده
رونا:هیچی گفتم گرسنه ای برات غذا اوردم
ته:مرسی
رونا: خواهش
رونا:میگم باید توی انتخاب منشیت یه تجدید نظری بکنی
ته:چرا
ته ویو:
غذا رو کشیدم جلو که بخورم
رونا:میگم باید توی انتخاب منشیت یه تجدید نظری بکنی
تا:چرا
رونا:اومدم دم اتاقت میشه باید وقت قبلی داشته باشی بیتربیته
نکنه حسودیش شده
رونا:با توام چرا چیزی نمیگی
ته:چی بگم
رونا:هیچی بابا...چیزه دور..لبت
ته:چیشده
رونا:کثیف شده
ته:کجاش
رونا: اینجا
ته:اینجا
رونا:نه اینورتر
ته:اینجا
رونا:بالاتر
ته:اینجا چی
رونا:پایینتر
ته: اینجا
بلند شدم اومد توی ۱ متری صورتم خم شد و با انگشتش دور لبم رو پاک کرد چند ثانیه توی این وضعیت بودیم قلبم تند تند میزد که با صدای در از هم جدا شدیم
سومی:قربان
ته:چیشده سومی
سومی:پرونده ها رو آوردم
ته:باشه بزارشون رو میز میتونی بری
سومی:با اجازه
سومی رفت
رونا:منم میرم دیگه/ناراحت
ته:کجا..میموندی
رونا: نه دیگه کار دارم میرم/نارحت
ته:باشه بازم دستت درد نکنه
رونا:خواهش میکنم /ناراحت
و رفت نمیدونم چرا وقتی اومد خیلی خوشحال شدم ولی چرا وقتی سومی اومد ناراحت شد
تق تق
ته:بیا تو
جیمین: سلام
ته:سلام
جیمین: از دوست رونا خیلی خوشم اومده خواستم برم به رونا بگم شمارشو بهم بده گفتم به توهم سر بزنم
ته:اوهوم
جیمین: تهیونگ
ته:ها
جیمین: به چی فک میکنی
ته:دولم
جیمین: سرچی
ته:رونا و سومی دوتاشونو دوس دارم نمیدونم چیکار کنم
جیمین: بنظرم ببین با کدوم خوشحال تری
ته:هوفف نمیدونم
جیمین: من کار دارم باید برم فعلا
ته:خداحافظ
جیمین هم رفت
چند مین گذشت که جیمین دوباره اومد
ته:چیشده
جیمین: گوشیمو جا گزاشتم
ته:اینها بیا بردار
جیمین: اوکی....میگم تهیونگ
ته:ها
جیمین: حواست به این پسره رایان باشه ها
ته:رایان کیه
جیمین: منشی رونا بنظر باهم خیلی صمیمی بودن
ته:چی
جیمین: خلاصه حواست باشه بای
و رفت ینی چی صمیمین خب رایان منشیشه دیگه هوففف ینی چی
رونا ویو:
وقتی خواستم لبشون تمیز کنم احساس عجیبی داشتم دلم میخواست همینطوری بهش زل بزنم وقتی سومی اومد تو ناراحت شدم ایشش ایکبیری ایکاش سومی دوست دختر تهیونگ نبود از اتاق تهیونگ اومدم بیرون رفتم پیش رایان زیر میز بود
رونا:رایان
سرش خورد به میز
÷اخخخخ بله خانم
رونا : خوبی/خنده
÷آره اره خوبم
رونا:🤣🤣
÷چيزي شده
رونا:رو موهات چگه رایان🤣
÷ها آره این زیر ریخت روم
.............
ساعت ۴ بود تهیونگ واسه نهارم نیومد حتما گشنش شده رفتم براش از سالن غذا خوری غذا کشیدم و رفتم در بزنم که
سومی:کجا میرین
رونا:میرم همسرم رو ببینم مشکلیه؟
سومی:بدون وقت قبلی نمیشه
رونا:هه وقت قبلی ؟من همسر ایشونم نیاز به وقت ندارم لطفا کسی مزاحم نشه
سومی:آ.....
رفتم تو درم بستم
ته:رونا چیشده
رونا:هیچی گفتم گرسنه ای برات غذا اوردم
ته:مرسی
رونا: خواهش
رونا:میگم باید توی انتخاب منشیت یه تجدید نظری بکنی
ته:چرا
ته ویو:
غذا رو کشیدم جلو که بخورم
رونا:میگم باید توی انتخاب منشیت یه تجدید نظری بکنی
تا:چرا
رونا:اومدم دم اتاقت میشه باید وقت قبلی داشته باشی بیتربیته
نکنه حسودیش شده
رونا:با توام چرا چیزی نمیگی
ته:چی بگم
رونا:هیچی بابا...چیزه دور..لبت
ته:چیشده
رونا:کثیف شده
ته:کجاش
رونا: اینجا
ته:اینجا
رونا:نه اینورتر
ته:اینجا
رونا:بالاتر
ته:اینجا چی
رونا:پایینتر
ته: اینجا
بلند شدم اومد توی ۱ متری صورتم خم شد و با انگشتش دور لبم رو پاک کرد چند ثانیه توی این وضعیت بودیم قلبم تند تند میزد که با صدای در از هم جدا شدیم
سومی:قربان
ته:چیشده سومی
سومی:پرونده ها رو آوردم
ته:باشه بزارشون رو میز میتونی بری
سومی:با اجازه
سومی رفت
رونا:منم میرم دیگه/ناراحت
ته:کجا..میموندی
رونا: نه دیگه کار دارم میرم/نارحت
ته:باشه بازم دستت درد نکنه
رونا:خواهش میکنم /ناراحت
و رفت نمیدونم چرا وقتی اومد خیلی خوشحال شدم ولی چرا وقتی سومی اومد ناراحت شد
تق تق
ته:بیا تو
جیمین: سلام
ته:سلام
جیمین: از دوست رونا خیلی خوشم اومده خواستم برم به رونا بگم شمارشو بهم بده گفتم به توهم سر بزنم
ته:اوهوم
جیمین: تهیونگ
ته:ها
جیمین: به چی فک میکنی
ته:دولم
جیمین: سرچی
ته:رونا و سومی دوتاشونو دوس دارم نمیدونم چیکار کنم
جیمین: بنظرم ببین با کدوم خوشحال تری
ته:هوفف نمیدونم
جیمین: من کار دارم باید برم فعلا
ته:خداحافظ
جیمین هم رفت
چند مین گذشت که جیمین دوباره اومد
ته:چیشده
جیمین: گوشیمو جا گزاشتم
ته:اینها بیا بردار
جیمین: اوکی....میگم تهیونگ
ته:ها
جیمین: حواست به این پسره رایان باشه ها
ته:رایان کیه
جیمین: منشی رونا بنظر باهم خیلی صمیمی بودن
ته:چی
جیمین: خلاصه حواست باشه بای
و رفت ینی چی صمیمین خب رایان منشیشه دیگه هوففف ینی چی
رونا ویو:
وقتی خواستم لبشون تمیز کنم احساس عجیبی داشتم دلم میخواست همینطوری بهش زل بزنم وقتی سومی اومد تو ناراحت شدم ایشش ایکبیری ایکاش سومی دوست دختر تهیونگ نبود از اتاق تهیونگ اومدم بیرون رفتم پیش رایان زیر میز بود
رونا:رایان
سرش خورد به میز
÷اخخخخ بله خانم
رونا : خوبی/خنده
÷آره اره خوبم
رونا:🤣🤣
÷چيزي شده
رونا:رو موهات چگه رایان🤣
÷ها آره این زیر ریخت روم
.............
۹.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.