دروغ اجباری پارت 10
دروغ اجباری
پارت 10
برگشتم خوابگاه تا درو باز کردم همه برگشتن به من نگاه کردن.
همه همزمان:رزی کوش پس؟
جیمین:من...من فکر کردم برگشته!
میجو:واااای این دختر کجا رفته آخه؟؟؟
یهو در باز شد و رزی اومد تو با چهره ی خیلی خشک.
میجو و میونگ دویدن سمتش و و گفتن
میجو:کجا بودیییی؟؟؟؟؟
میونگ:میدونی چقدر نگرانت شدیم؟
رزی:حالا که برگشتم بزارید بعدا سوال پیچم گنید الان خوابم میاد!
(بچه ها حواستون باشه رزی کلا نمیخنده یعنی حتی لبخندم نمیزنه)
داشت میرفت که دیدم گونَش قرمزه.
جیمین:چرا گو...
رزی پرید وسط حرفش
رزی:واااااای ولم کنید اگه چیزی شده باشه هم به شما مربوط نیست پس دست از سرم بردارید(با داد)
همه با تعجب داشتن رزیو نگاه میکردن.
رزی داشت میرفت سمت تختش.
همینجوری که داشت با عصبانیت راه میرفت یه نگاه کوتاهی به چشمای تهیونگ کرد و دوباره سرشو برگردوند.
#تهیونگ
وقتی رزی رفت تو تختش دوباره در باز شد.
کاراموز جدیده اومد تو که فکر کنم اسمش چانیول بود.
رزی تا دیدش دوباره تو چشماش ترس و عصبانیت اومد ولی وانمود کرد که محل نمیزاره.
رفتم سمت رزی
تهیونگ:بین تو و چانیول اتفاقی افتاده!
رزی:نه!
تهیونگ:پس چرا...
رزی:گفتم نه!حالاهم برو خوابم میاد!
تهیونگ:خیلی خب حالاااا
برگشتم پیش پسرا
جین:چیشد؟
تهیونگ:هیچی طبق معمول سریع عصبانی شد.
کوک:من واقعا درکش نمیکنم اون خیلی بی احساسه.
جیهوپ:آره راست میگی نه میخنده نه گریه میکنه سریع هم جوش میاره.
جیمین:اینطوری در موردش صحبت نکنید حتما یه دلیلی داره یا یه اتفاقی واسش افتاده نباید سریع قضاوت کنید!!!!!!!
شوگا:باشه حالا چرا جوش اوردی
طولانی بود چون میخوام یکم سخت بگیرم
پارت 10
برگشتم خوابگاه تا درو باز کردم همه برگشتن به من نگاه کردن.
همه همزمان:رزی کوش پس؟
جیمین:من...من فکر کردم برگشته!
میجو:واااای این دختر کجا رفته آخه؟؟؟
یهو در باز شد و رزی اومد تو با چهره ی خیلی خشک.
میجو و میونگ دویدن سمتش و و گفتن
میجو:کجا بودیییی؟؟؟؟؟
میونگ:میدونی چقدر نگرانت شدیم؟
رزی:حالا که برگشتم بزارید بعدا سوال پیچم گنید الان خوابم میاد!
(بچه ها حواستون باشه رزی کلا نمیخنده یعنی حتی لبخندم نمیزنه)
داشت میرفت که دیدم گونَش قرمزه.
جیمین:چرا گو...
رزی پرید وسط حرفش
رزی:واااااای ولم کنید اگه چیزی شده باشه هم به شما مربوط نیست پس دست از سرم بردارید(با داد)
همه با تعجب داشتن رزیو نگاه میکردن.
رزی داشت میرفت سمت تختش.
همینجوری که داشت با عصبانیت راه میرفت یه نگاه کوتاهی به چشمای تهیونگ کرد و دوباره سرشو برگردوند.
#تهیونگ
وقتی رزی رفت تو تختش دوباره در باز شد.
کاراموز جدیده اومد تو که فکر کنم اسمش چانیول بود.
رزی تا دیدش دوباره تو چشماش ترس و عصبانیت اومد ولی وانمود کرد که محل نمیزاره.
رفتم سمت رزی
تهیونگ:بین تو و چانیول اتفاقی افتاده!
رزی:نه!
تهیونگ:پس چرا...
رزی:گفتم نه!حالاهم برو خوابم میاد!
تهیونگ:خیلی خب حالاااا
برگشتم پیش پسرا
جین:چیشد؟
تهیونگ:هیچی طبق معمول سریع عصبانی شد.
کوک:من واقعا درکش نمیکنم اون خیلی بی احساسه.
جیهوپ:آره راست میگی نه میخنده نه گریه میکنه سریع هم جوش میاره.
جیمین:اینطوری در موردش صحبت نکنید حتما یه دلیلی داره یا یه اتفاقی واسش افتاده نباید سریع قضاوت کنید!!!!!!!
شوگا:باشه حالا چرا جوش اوردی
طولانی بود چون میخوام یکم سخت بگیرم
۱۲.۷k
۲۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.