بعداز سالها وقتی یهویی واقعی ترین وشبیه ترین عکسشو که دید
بعداز سالها وقتی یهویی واقعی ترین وشبیه ترین عکسشو که دیدم لبخندی
روی صورتم نقش بست که بدنبالش بارونی از اشک داشت ،بی امان میباریدن
انگار بعضی هاشون خیلی وقته منتظر مونده بودن برای باریدن ،تنها دلخوشی من چندتا عکس بود ویکسری چت که هروقت دلم میگرفت میرفتم سراغشون اونا کمکم میکردن که حال وهوای دوست داشتنم همیشه تازه باشه ،من بااونا خیلی چبزارو فراموش میکردم اخه اونقدر لحظات توی عکسا وچتها برام بدون ریا وصادقانه بود که بخدا همیشه میگفتم این وجود منه ومن ذره ای به محبت بینمون شک نداشتم برای همین هیچ چیزی نمیتونست باعث رنجشم بشه نهایتا میگفتم مابه غیر هم کسیرو نداریم ،من اونقدر بهش اجازه میدم اذیتم بکنه وچیزی نگم که بدونه چقدر دوست داشتنی وعزیز بود اما دیگران لیاقت داشتنشو نداشتن ....
روی صورتم نقش بست که بدنبالش بارونی از اشک داشت ،بی امان میباریدن
انگار بعضی هاشون خیلی وقته منتظر مونده بودن برای باریدن ،تنها دلخوشی من چندتا عکس بود ویکسری چت که هروقت دلم میگرفت میرفتم سراغشون اونا کمکم میکردن که حال وهوای دوست داشتنم همیشه تازه باشه ،من بااونا خیلی چبزارو فراموش میکردم اخه اونقدر لحظات توی عکسا وچتها برام بدون ریا وصادقانه بود که بخدا همیشه میگفتم این وجود منه ومن ذره ای به محبت بینمون شک نداشتم برای همین هیچ چیزی نمیتونست باعث رنجشم بشه نهایتا میگفتم مابه غیر هم کسیرو نداریم ،من اونقدر بهش اجازه میدم اذیتم بکنه وچیزی نگم که بدونه چقدر دوست داشتنی وعزیز بود اما دیگران لیاقت داشتنشو نداشتن ....
۳.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.