همینکه کودک احساسم را بسویت

همینکه کودک احساسم را بسویت
روانه میکنم ،همینکه میخواهم احساس
واقعیم رابگویم ،همینکه خیال میکنم انکه تو دلتنگ اویی منم ،تورا میبینم که در کنار من نیستی ،همانجایی که روزگاری جایگاه من بود دیگری نشسته ،من دراین لحظه ها چیزی از وجودم جدا میشود برای چندمین بار مرگ را ارزو میکنم وتنها خودم میدانم که چقدر به ارزو نزدیک شده ام ...
میبینی دوست داشتنت چقدر ارزوهایم را براورده میکند...
دیدگاه ها (۱)

مرا که این لحظه از شب دریافتم دلیل نخواستن ها ونبودن ونیامدن...

حتی به اندازه گذشت کردن از یک خطا هم مرا نمیخواست ،آنقدر آتش...

برعکس من تو هرروز زیباتر میشوی ومنپراضطرابتر،،،کافیست ،بس اس...

بعداز سالها وقتی یهویی واقعی ترین وشبیه ترین عکسشو که دیدم ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط