پارت 10
پارت 10
من: سلام امیرسام
امیرسام : سلام خوبین
من: ممنون
نشسته بودیم درباره کارو پول حرف میزدیم که بهش با چشم علامت دادم کع رایان تو اتاق کناری سرشو تکون داد چون به من میکرفون وصل کرده بودن
من:خب که عالی بهتر از این نمیشه
امیرسام: خوشحالم خوشت اومد
من: خب من می خواهم کسی که این دارو ساخته ببینم اگه مشکلی نباشه
امیرسام: خب بس من شما رو به مهمونی سه روز دیگه دعوت میکنم رﺋیسم هم هست
من: من خب اخ جون دلم برای مهمونی تنگ شده بود
امیرسام: خب باید با همراه باشین چون شما ندارین می خواهین م.
سریع پریدم جلو حرفش
من:نه با برادرم میام
امیرسام :خب بس بای
بعد بقل میکروفونو وصل کردم بهش
رفتم تو اتاقم
امیر:بقل امیر سام خوش گذشت
من:عالی بود لعنتی چه عضله ای داشت سیسپک داشت
رایان:چرا گفتی داداش
من:چون نامزدم اجازه ندادش مهم اینه که تو باشی
رایان پوست خند زد
امیر:خب بس بریم ما هم
من:به سلامت درم ببندید
داشتن میرفتن که
من:دادش امیر
امیر:جانم
من:بیا
اومد پیش میز
امیر:جانم
من: امشب بیاین خونه من الهام هم هستش شام
امیر:عاشقتم
من:گمشو
امیر دستشو دور گردنم کرد
رایان:امیر میای یا نه
امیر:اومدم
من:بای بای
نشستم از پنجره بیرونو نگاه کردم لبخند زدم
درزدن
من:بیا
رحیمی: خانم اینا امضا کنید لطفا
من: بزار برو
رحیمی:چشم
یه عالمه ورقه امضا کردم ناهارو تو شرکت خوردم بعدش رفتم خرید
بعد تو خونه اشپزی کردم چندوقت بود که دست به غذا نزده بودم
بعدش لباسمو عوض کردم یه دامن تا زانوم مشکی با یه تیشرت سیاه با یه شکلک ناراحت مشکی پوشیدم موهام گوجی بستم
الهام اومده بود به به چه ناز شده بود
داشتیم قهوه می خوردیم
الهام: می خواهی واقعا چیکار کنی
من:....
حمایت و لایک♥و کامنت بزارین
من: سلام امیرسام
امیرسام : سلام خوبین
من: ممنون
نشسته بودیم درباره کارو پول حرف میزدیم که بهش با چشم علامت دادم کع رایان تو اتاق کناری سرشو تکون داد چون به من میکرفون وصل کرده بودن
من:خب که عالی بهتر از این نمیشه
امیرسام: خوشحالم خوشت اومد
من: خب من می خواهم کسی که این دارو ساخته ببینم اگه مشکلی نباشه
امیرسام: خب بس من شما رو به مهمونی سه روز دیگه دعوت میکنم رﺋیسم هم هست
من: من خب اخ جون دلم برای مهمونی تنگ شده بود
امیرسام: خب باید با همراه باشین چون شما ندارین می خواهین م.
سریع پریدم جلو حرفش
من:نه با برادرم میام
امیرسام :خب بس بای
بعد بقل میکروفونو وصل کردم بهش
رفتم تو اتاقم
امیر:بقل امیر سام خوش گذشت
من:عالی بود لعنتی چه عضله ای داشت سیسپک داشت
رایان:چرا گفتی داداش
من:چون نامزدم اجازه ندادش مهم اینه که تو باشی
رایان پوست خند زد
امیر:خب بس بریم ما هم
من:به سلامت درم ببندید
داشتن میرفتن که
من:دادش امیر
امیر:جانم
من:بیا
اومد پیش میز
امیر:جانم
من: امشب بیاین خونه من الهام هم هستش شام
امیر:عاشقتم
من:گمشو
امیر دستشو دور گردنم کرد
رایان:امیر میای یا نه
امیر:اومدم
من:بای بای
نشستم از پنجره بیرونو نگاه کردم لبخند زدم
درزدن
من:بیا
رحیمی: خانم اینا امضا کنید لطفا
من: بزار برو
رحیمی:چشم
یه عالمه ورقه امضا کردم ناهارو تو شرکت خوردم بعدش رفتم خرید
بعد تو خونه اشپزی کردم چندوقت بود که دست به غذا نزده بودم
بعدش لباسمو عوض کردم یه دامن تا زانوم مشکی با یه تیشرت سیاه با یه شکلک ناراحت مشکی پوشیدم موهام گوجی بستم
الهام اومده بود به به چه ناز شده بود
داشتیم قهوه می خوردیم
الهام: می خواهی واقعا چیکار کنی
من:....
حمایت و لایک♥و کامنت بزارین
۳.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.