~~~فیک ھمسر مخفی~~~
فصل دوم
پارت : ۳۶
اخیش بالاخره تموم شد
&ا.ت ، حالا که کارمون زیاد نیست میای بریم پشت باغ؟! اخه میوه های اونجا خیلی آبدارو خوشمزه ست
+باشه بریم
با هم رفتیم سمت پشتی باغ
اینجا میوه هاش خیلی خوشمزه بود چون باغبون بعضی وقتا یادش میرفت میوه های این اطرافو بچینه
به سمت درخت هلو رفتم
+از اینجا که بدجور چشمک میزنه
&اره بیا کمک کنم بری بالای درخت
میا به درخت تکیه زد پاهم گرفت و خودمو بالای درخت کشیدم
جررر
&این صدای چی بود؟!
+لعنتی دوخت شلوارم پاره شد
&میدوزیش ، بنجب تا کسی نیومده
+خیلی خب بابا
دستمو دراز کردم و چندتا هلو چیدم
+بیا
&نگهدار سبدو بیارم
+باشه
اففف به شلوارم نگاه کردم خوب شد لباسم دامن داشت زیاد مشخص نمیشد
با صدای نفسای حیونی دست از برسی شلوارم برداشتم آروم به عقب چرخیدم
واای نه سگ بزرگو سیاه که اسمش الکس بود!
یک سگ شکاری! خدایا خودت بهم رحم کن
پارسی کرد که حواسم پرت شد و از درخت افتادم پایین
+اخ پام
بلند شدم که در یک متری م فاصله داشت
با ترس آب دهنمو قورت دادم
یکهو وحشی شد و دنبالم دوید جیغ کشیدم
با اون پای مسمومم نمیتونستم زیاد بدوئم
+کمک ، یکی کمک کنه
برگشتم به عقب نگاه کردم داشت دنبالم میدوید دهنش که به دامنم رسید جیغ زدم و افتادم زمین
+گمشو اونور
خدایا این چه مصیبتیه من گرفتارش شدم
دوباره میخواست سمتم حمله کنه که با صدای سوت زدن کسی عقب کشید
روی زمین نشستم که چشمم به ارباب خورد
با نگرانی سمتم اومد
_ا.ت حالت خوبه؟!
با چشمای اشکیم نگاهش کردم و فقط تونستم بگم
+اونو..دور..ش..کن
_باشه باشه نترس
بعد نگهبانو صدل زد
∆بله اقا
_مرض مگه نگفتم همینجوری ولش نکن
از جلو چشمم گمش کن تا جونشو نگرفتم
∆چشم اقا
باترس به سگه نگاه کردم انگار اونم میترسید
_بیا کمکت کنم بلند شی
https://wisgoon.com/pin/61003944/
پارت : ۳۶
اخیش بالاخره تموم شد
&ا.ت ، حالا که کارمون زیاد نیست میای بریم پشت باغ؟! اخه میوه های اونجا خیلی آبدارو خوشمزه ست
+باشه بریم
با هم رفتیم سمت پشتی باغ
اینجا میوه هاش خیلی خوشمزه بود چون باغبون بعضی وقتا یادش میرفت میوه های این اطرافو بچینه
به سمت درخت هلو رفتم
+از اینجا که بدجور چشمک میزنه
&اره بیا کمک کنم بری بالای درخت
میا به درخت تکیه زد پاهم گرفت و خودمو بالای درخت کشیدم
جررر
&این صدای چی بود؟!
+لعنتی دوخت شلوارم پاره شد
&میدوزیش ، بنجب تا کسی نیومده
+خیلی خب بابا
دستمو دراز کردم و چندتا هلو چیدم
+بیا
&نگهدار سبدو بیارم
+باشه
اففف به شلوارم نگاه کردم خوب شد لباسم دامن داشت زیاد مشخص نمیشد
با صدای نفسای حیونی دست از برسی شلوارم برداشتم آروم به عقب چرخیدم
واای نه سگ بزرگو سیاه که اسمش الکس بود!
یک سگ شکاری! خدایا خودت بهم رحم کن
پارسی کرد که حواسم پرت شد و از درخت افتادم پایین
+اخ پام
بلند شدم که در یک متری م فاصله داشت
با ترس آب دهنمو قورت دادم
یکهو وحشی شد و دنبالم دوید جیغ کشیدم
با اون پای مسمومم نمیتونستم زیاد بدوئم
+کمک ، یکی کمک کنه
برگشتم به عقب نگاه کردم داشت دنبالم میدوید دهنش که به دامنم رسید جیغ زدم و افتادم زمین
+گمشو اونور
خدایا این چه مصیبتیه من گرفتارش شدم
دوباره میخواست سمتم حمله کنه که با صدای سوت زدن کسی عقب کشید
روی زمین نشستم که چشمم به ارباب خورد
با نگرانی سمتم اومد
_ا.ت حالت خوبه؟!
با چشمای اشکیم نگاهش کردم و فقط تونستم بگم
+اونو..دور..ش..کن
_باشه باشه نترس
بعد نگهبانو صدل زد
∆بله اقا
_مرض مگه نگفتم همینجوری ولش نکن
از جلو چشمم گمش کن تا جونشو نگرفتم
∆چشم اقا
باترس به سگه نگاه کردم انگار اونم میترسید
_بیا کمکت کنم بلند شی
https://wisgoon.com/pin/61003944/
۱۲.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.