من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم
من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم.
اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم.
آنکس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند.
در این حال، برحسب خلقوخوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بیغیرتیام را تحقیر میکرد، بیآنکه فکر کند که انگیزهی من سادهتر از اینها بوده است؛
من همهچیز حتی نام او را از یاد برده بودم...
اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم.
آنکس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند.
در این حال، برحسب خلقوخوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بیغیرتیام را تحقیر میکرد، بیآنکه فکر کند که انگیزهی من سادهتر از اینها بوده است؛
من همهچیز حتی نام او را از یاد برده بودم...
۸.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۰