لطفا اگر دوست ندارین نخونین و گزارش نکنین
لطفا اگر دوست ندارین نخونین و گزارش نکنین
فیک پسر عموی سادیسمی من. P6
که یهو دوست دختر ته اومد ک یه سیلی بهم زد اشک توی چشمام حلقه زد اونم برای ته اشک تمساح میریخت ته اونو برد توی ماشین و بهم گفت
_من لباسارو آنلاین سفارش میدم تو همین جا باش تا ساعت ۹ بعد میام دنبالت
+ته من
تا ات خواست حرف بزنه ته رفته بود
وی. ات تهیونگ رفت منو همین جا تک تنها گذاشت دلم خیلی گرفته بود کنار مغازه یه صندلی بود رفتم اونجا نشستم بارون اومد مثل موش آب کشیده شده بودم بلند شدم شروع کردن به راه رفتن دلم برای خودم می سوخت قراره زن کسی بشم که خودش دوست دختر داره ای کاش داداشی زود تر برگردی و این بازی مسخره رو تموم کنی داداشی کی برمیگردی
خب عزیزانم یه توضیح درباره برادر ات که در اینده باهاش بیشتر آشنا میشین بگم
اسم:کیم.......
شغل:مافیای بزرگ کره
سن:۳۲
دوست:..........
ویو ته
لیا رو بردم خونه تا ساعت ۱۲ شد یاد ات اوفتادم گفته بودم ساعت ۹ میام دنبالت وای سریع رفتم سوار ماشین شدم رفتم همون جایی که ات بود دیم نیست یعنی چی رفتم کلی جا ها رو گشتم دیدم یه دختری اون ور خیابون داره گریه میکنه دلم براس سوخت واقعا گناه داشت نه تهیونگ خودتو جمع کن تو خودت دوست دختر داری رفتم سمتش
_ات وایسا
+چی میخوای بگی که ات وایسا بجای ساعت ۹ ساعت۱ میام هه(پوزخند با گریه )
_ات لطفا بیا لج نکن
+هه وام کن کیم تهیونگ تو برو پیش همون هر/زه
_ات(با دادو به سیلی به ات زد )
که یهو
خ
م
ا
ر
ی
لطفا حمایت کنین من این همه وقت میزارم
فیک پسر عموی سادیسمی من. P6
که یهو دوست دختر ته اومد ک یه سیلی بهم زد اشک توی چشمام حلقه زد اونم برای ته اشک تمساح میریخت ته اونو برد توی ماشین و بهم گفت
_من لباسارو آنلاین سفارش میدم تو همین جا باش تا ساعت ۹ بعد میام دنبالت
+ته من
تا ات خواست حرف بزنه ته رفته بود
وی. ات تهیونگ رفت منو همین جا تک تنها گذاشت دلم خیلی گرفته بود کنار مغازه یه صندلی بود رفتم اونجا نشستم بارون اومد مثل موش آب کشیده شده بودم بلند شدم شروع کردن به راه رفتن دلم برای خودم می سوخت قراره زن کسی بشم که خودش دوست دختر داره ای کاش داداشی زود تر برگردی و این بازی مسخره رو تموم کنی داداشی کی برمیگردی
خب عزیزانم یه توضیح درباره برادر ات که در اینده باهاش بیشتر آشنا میشین بگم
اسم:کیم.......
شغل:مافیای بزرگ کره
سن:۳۲
دوست:..........
ویو ته
لیا رو بردم خونه تا ساعت ۱۲ شد یاد ات اوفتادم گفته بودم ساعت ۹ میام دنبالت وای سریع رفتم سوار ماشین شدم رفتم همون جایی که ات بود دیم نیست یعنی چی رفتم کلی جا ها رو گشتم دیدم یه دختری اون ور خیابون داره گریه میکنه دلم براس سوخت واقعا گناه داشت نه تهیونگ خودتو جمع کن تو خودت دوست دختر داری رفتم سمتش
_ات وایسا
+چی میخوای بگی که ات وایسا بجای ساعت ۹ ساعت۱ میام هه(پوزخند با گریه )
_ات لطفا بیا لج نکن
+هه وام کن کیم تهیونگ تو برو پیش همون هر/زه
_ات(با دادو به سیلی به ات زد )
که یهو
خ
م
ا
ر
ی
لطفا حمایت کنین من این همه وقت میزارم
- ۴.۴k
- ۲۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط