درخواستی

#درخواستی
Part: ²

کُتِش رو درآورد و رفت سمت حال ....
دوییدی و جلوش وایسادی!

ات: شو...

یهو زد تو صورت و با عصبانیت سرت غرید ....

شوگا: با چه جراتی سیگار میکشی !!!
ات: ش..شوگا !
شوگا: چند بار بهت گفتم با لیا نگرد ....نکنه اون موقع که داشتم میگفتم با لیا نگرد کر بودی !(داد)
ات: شوگا ...ب...بخدا تقصیر خودم نبود ‌آخه‌....
شوگا: پس تقصیر کی بود ؟! نکنه تقصیر من بود؟!(داد)
ات: شوگاااا توروخدا سرم داد نزن (گریه)

انگار که یه تلنگر به شوگا زده باشن اومد سمتت  و بغلت کرد ...اروم میزد پشتت و تو توی بغلش گریه میکردی !
بعد چند مین ازت جدا شد و جای اشکات لمس کرد و بهت خیره شد....

ات: م...من خودم هم میدونم اشتباه کردم ولی ...نباید اون طوری سرم داد میزدی و از دستم عصبانی میشدی!
شوگا: تو جای من بودی عصبانی نمیشدی؟!‌
ات: ها!... خب میدونم سر چیزایی که به من آسیب میزنه حساسی ولی ....
شوگا: ولی یه دلیل دیگه هم داره!!
ات: منظورت رو نمیفهمم!
شوگا: خب ببین .... از یه طرف بخاطر این که سیگار بهت اسیب میرسونه عصبانی بودم از یه طرف هم ‌...بخاطر این که یه چیز دیگه لبت رو لمس کرده بود!!!

و بعد گفتن اون جمله شَستِش رو روی لبت کشید ....دستش رو پس زدی و خودت رو کنار کشیدی....

شوگا: از کی خودت رو ازم دور میکنی!
ات: فقط خستم ...میخوام برم بخوابم ...

راهت رو گرفتی سمت اتاقت که صدات زد....

شوگا: ات!
ات: بله!
شوگا : صبر کن ‌‌‌...

اومد سمتت و دستت رو گرفت و برد تو اتاقت ....

شوگا: پاکت سیگارت کجاس !
ات: س..سیگارم!
شوگا: هوم ....
ات: ت..توی کشو!

شوگا رفت سمت کشو و درش رو باز کرد پاکت سیگارت رو بیرون آورد و کشو عه بعدی رو باز کرد و فَندَکِت رو برداشت....
یه نخ از سیگارت ورداشت و گذاشت رو لبش که زدی از سیگارش ....

ات: من حق ندارم بکشم ....پس توهم حق نداری!
شوگا: من فرق میکنم!
ات: نه هیچ فرقی نمیکنی ! .... همون جور که تنها چیزی که حق داره روی لبای من باشه لبای توعه پس تنها چیزی هم که حق داره روی لبای تو باشه لبای منه!!
شوگا: ات!
ات: چیه؟!


اروم اومد سمتت و دستش رو روی صورتت گذاشت و .....

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

#درخواستی Part: ³صورتش رو نزدیکت کرد و لباش رو اروم روی لبات...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²⁴ گذاشتم زمین که با عصبانیت سرش جیغ زدم...

#درخواستی Part: ¹از اول هم شوگا همیشه بهت میگفت که گشتن با ا...

ادامه ی پارت ²³.....تهیونگ: بیا این وَر بشین !ات: عه ...تهیو...

سناریووقتی خیلی عصبانی😑نامجون: ( داره کتاب میخونه که میخوره ...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

پارت ۴۴ات: جیمین اخرین هشدارمه جیمین: عوم... منتظرم جیمین : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط