که پدرم اومد سمتم
که پدرم اومد سمتم
پ.ش(پدر شوگا):آه پسرم خوش...
(ویو راوی خستتون🪦)
شوگا پرید وسط حرف پدرش و بلند گفت
شوگا:تو اون فیلم کوفتی رو درست کردی؟
پ.ش:آه لارا بهت گفته؟
شوگا:الان این مهمه؟میگم تو اون فیلم کوفتی رو درست کردی؟
پ.ش:آره من درست کردم پسرم چند بار بگم سومی به درد تو نمی...
شوگا نزاشت حرف پدرش تموم بشه پدرش رو انداختش زمین و تا تونست اون رو کتک زد جوری که صورت پدرش پر از خون شده بود شوگا بیخیال پدرش شد و بلند شد که بره اما قبل اینکه از در بره بیرون گفت
شوگا:تو دیگه پدر من نیستی دیگه نمیخوام ببینمت فهمیدی؟(عربده)
بعد از در زد بیرون و سوار ماشینش شد ماشین رو روشن کرد و با آخرین سرعت به سمت خونه ی خودش رفت خیلی نگران فرشته کوچولوش بود محکم میزد روی فرمون و تو دلش به خودش لعنت میفرستاد وقتی رسید سری پیاده شد و به سمت در رفت کیلید رو از توی جیبش در اورد و در رو باز کرد
(ویو شوگا)
وارد خونه شدم و بدو بدو به سمت اتاقی که سومی داخلش بود رفتم قفل در رو باز کردم و رفتم تو که وقتی سر و وضع سومی رو دیدم پاهام سست شد و شروع کردم به گریه کردن
(ویو سومی)
داشتم گریه میکردم که یهو شوگا با نگرانی وارد اتاق شد وقتی من رو دید شروع کرد به گریه کردن سریع اومد سمت و بغلم کرد که زخمام درد گرفت و از درد آخ آرومی گفتم
شوگا:خوبی هق خوشگلم هق هق
حال جواب دادن نداشتم برای همین آروم اوهومی گفتم شوگا سریع به سمت اتاق مشترکمون رفت و من رو گذاشت روی تخت
(ویو شوگا)
سومی رو گذاشتم رو تخت و سریع به دکتر خصوصیم زنگ زدم
(مکالمه)
دکتر:الو
شوگا:سریع خودت رو برسون(استرسی)
دکتر:چشم الان میام خونسرد باشید
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و برگشتم سمت سومی که...
شرط:
۲۵ لایک
۳۷ کامنت
پ.ش(پدر شوگا):آه پسرم خوش...
(ویو راوی خستتون🪦)
شوگا پرید وسط حرف پدرش و بلند گفت
شوگا:تو اون فیلم کوفتی رو درست کردی؟
پ.ش:آه لارا بهت گفته؟
شوگا:الان این مهمه؟میگم تو اون فیلم کوفتی رو درست کردی؟
پ.ش:آره من درست کردم پسرم چند بار بگم سومی به درد تو نمی...
شوگا نزاشت حرف پدرش تموم بشه پدرش رو انداختش زمین و تا تونست اون رو کتک زد جوری که صورت پدرش پر از خون شده بود شوگا بیخیال پدرش شد و بلند شد که بره اما قبل اینکه از در بره بیرون گفت
شوگا:تو دیگه پدر من نیستی دیگه نمیخوام ببینمت فهمیدی؟(عربده)
بعد از در زد بیرون و سوار ماشینش شد ماشین رو روشن کرد و با آخرین سرعت به سمت خونه ی خودش رفت خیلی نگران فرشته کوچولوش بود محکم میزد روی فرمون و تو دلش به خودش لعنت میفرستاد وقتی رسید سری پیاده شد و به سمت در رفت کیلید رو از توی جیبش در اورد و در رو باز کرد
(ویو شوگا)
وارد خونه شدم و بدو بدو به سمت اتاقی که سومی داخلش بود رفتم قفل در رو باز کردم و رفتم تو که وقتی سر و وضع سومی رو دیدم پاهام سست شد و شروع کردم به گریه کردن
(ویو سومی)
داشتم گریه میکردم که یهو شوگا با نگرانی وارد اتاق شد وقتی من رو دید شروع کرد به گریه کردن سریع اومد سمت و بغلم کرد که زخمام درد گرفت و از درد آخ آرومی گفتم
شوگا:خوبی هق خوشگلم هق هق
حال جواب دادن نداشتم برای همین آروم اوهومی گفتم شوگا سریع به سمت اتاق مشترکمون رفت و من رو گذاشت روی تخت
(ویو شوگا)
سومی رو گذاشتم رو تخت و سریع به دکتر خصوصیم زنگ زدم
(مکالمه)
دکتر:الو
شوگا:سریع خودت رو برسون(استرسی)
دکتر:چشم الان میام خونسرد باشید
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و برگشتم سمت سومی که...
شرط:
۲۵ لایک
۳۷ کامنت
۳۳.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.