part 51
#part_51
#طاها
هممون خونه رها اینا جمع شده بودیم
شکیب-نمیخواید بگید باز چه گندی زدید؟
رها-طاها برو به پارچ آب قند درست کن
مبین-هرچی شده بدتر از رانندگی نازی که نیست بگو تحملشو داریم
نازی-رانندگی من از راه رفتن تو بهتره
فریال-اصلا هر دوتون تو هر دوتا کار افتضاحید وایسید ببینم چیکار کردن
طاها-خب چیزه....ببین....رها تو بگو😐
رها-پوفف باش.....خب من مجبور شدم یه دروغی بگم
نازی-چه دروغی
رها-ببین دیشب فامیلای بابام اینجا بودن و یه داستانی پیش اومد که مجبور شدم بگم..بگم که....
طاها-گفتیم منو رها باهم رلیم
شکیب-جاننننن
مبین-نمنه؟
نازی-چی زدی طاها
فریال-شوخیه مگه
طاها-حجی چرا همتون تعجب کردید؟
شکیب-ایسگا باحالی بود ولی مشکل اینجاست که اصلا قابل باور نبود
رها-ایسگا چیه راس میگیم
مبین-خر نیستیما
داشتم فکر میکردم چطور بفهمونم بهشون که گوشی رها زنگ خورد
رها-بابا بزرگه بابا بزرگه بابابزرگهههه
طاها-اروممم جواب بده بزار رو اسپیکر
با کلی استرس تماسو وصل کرد
رها-بفرمایید؟
بابابزرگ-سلام تماس گرفتم مهمونی فردا شب یاد اوری کنم
رها-اهان ممنون حتما میایم
بابابزرگ-به طاها یاد آوری کن میخوام به همه فامیل بفهمونم نمیتونن پشت خانواده ما بد بگن طاها دهن اونا رو میبنده
رها-چشم نگران نباشید میگم
بابابزرگ-خدافظ
منتظر نشد رها جواب بده و قطع کرد
فریال-چیشد؟
رها-گفتم که
شکیب-یعنی تو واقعا گفتی که با طاها رلی؟
رها-اره
مبین-چرا؟
طاها-چون بابا بزرگش میخواست برای این که عمل نکنه مجبورش کنه با پسر عمش ازدواج کنه
مبین-سوس ماس فیلم ترکیه ای شد که
شکیب-ولی واقعا با چه فکری این کارو کردید؟ نمیگید تهش گندش در می اد
طاها-ن میگیم من به رها خیانت کردم رها نظرش عوض شد
رها-یا این که من نتونستم با این شرایط زندگی کنم و مجبور به عمل شدم
فریال-ماشالا فکر همه جاشم کردید
طاها-پس چی منو خانمم باهم یه اکیپ خفنیم
نازی-این باز جو گرفتتش
درحال بحث کردن بودیم که زنگ درو زدن
رها-حتما مامانمه میرم درو باز کنم
به سمت آیفون رفت که با تعجب برگشت
طاها-چیشد؟
رها-نیما و نیلی و سودا و سلن اومدن
شکیب-اینا کین؟
رها-نیلی و نیما دختر عمم و پسر عمم سودا و سلنم فکر کنم دختر عموهامن
نازی-فکر کنی؟
رها-خو درست نمیشناسمشون
طاها-آماده ای باید بریم سراغ نقش بازی کردن
رها-آماده آماده
درو باز کرد
#شکلات_تلخ
پارتای بعدی سمه هرکی بخنده هم خدا موزش کنه😔😂
#طاها
هممون خونه رها اینا جمع شده بودیم
شکیب-نمیخواید بگید باز چه گندی زدید؟
رها-طاها برو به پارچ آب قند درست کن
مبین-هرچی شده بدتر از رانندگی نازی که نیست بگو تحملشو داریم
نازی-رانندگی من از راه رفتن تو بهتره
فریال-اصلا هر دوتون تو هر دوتا کار افتضاحید وایسید ببینم چیکار کردن
طاها-خب چیزه....ببین....رها تو بگو😐
رها-پوفف باش.....خب من مجبور شدم یه دروغی بگم
نازی-چه دروغی
رها-ببین دیشب فامیلای بابام اینجا بودن و یه داستانی پیش اومد که مجبور شدم بگم..بگم که....
طاها-گفتیم منو رها باهم رلیم
شکیب-جاننننن
مبین-نمنه؟
نازی-چی زدی طاها
فریال-شوخیه مگه
طاها-حجی چرا همتون تعجب کردید؟
شکیب-ایسگا باحالی بود ولی مشکل اینجاست که اصلا قابل باور نبود
رها-ایسگا چیه راس میگیم
مبین-خر نیستیما
داشتم فکر میکردم چطور بفهمونم بهشون که گوشی رها زنگ خورد
رها-بابا بزرگه بابا بزرگه بابابزرگهههه
طاها-اروممم جواب بده بزار رو اسپیکر
با کلی استرس تماسو وصل کرد
رها-بفرمایید؟
بابابزرگ-سلام تماس گرفتم مهمونی فردا شب یاد اوری کنم
رها-اهان ممنون حتما میایم
بابابزرگ-به طاها یاد آوری کن میخوام به همه فامیل بفهمونم نمیتونن پشت خانواده ما بد بگن طاها دهن اونا رو میبنده
رها-چشم نگران نباشید میگم
بابابزرگ-خدافظ
منتظر نشد رها جواب بده و قطع کرد
فریال-چیشد؟
رها-گفتم که
شکیب-یعنی تو واقعا گفتی که با طاها رلی؟
رها-اره
مبین-چرا؟
طاها-چون بابا بزرگش میخواست برای این که عمل نکنه مجبورش کنه با پسر عمش ازدواج کنه
مبین-سوس ماس فیلم ترکیه ای شد که
شکیب-ولی واقعا با چه فکری این کارو کردید؟ نمیگید تهش گندش در می اد
طاها-ن میگیم من به رها خیانت کردم رها نظرش عوض شد
رها-یا این که من نتونستم با این شرایط زندگی کنم و مجبور به عمل شدم
فریال-ماشالا فکر همه جاشم کردید
طاها-پس چی منو خانمم باهم یه اکیپ خفنیم
نازی-این باز جو گرفتتش
درحال بحث کردن بودیم که زنگ درو زدن
رها-حتما مامانمه میرم درو باز کنم
به سمت آیفون رفت که با تعجب برگشت
طاها-چیشد؟
رها-نیما و نیلی و سودا و سلن اومدن
شکیب-اینا کین؟
رها-نیلی و نیما دختر عمم و پسر عمم سودا و سلنم فکر کنم دختر عموهامن
نازی-فکر کنی؟
رها-خو درست نمیشناسمشون
طاها-آماده ای باید بریم سراغ نقش بازی کردن
رها-آماده آماده
درو باز کرد
#شکلات_تلخ
پارتای بعدی سمه هرکی بخنده هم خدا موزش کنه😔😂
۴۳.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.