part 53
#part_53
#فریال
فریال_خب ببین داستان اینطوره که طاها اصلا اهل رل زدن نیس یعنی کلا با دخترا حال نمیکنه ولی سر یه بازی با دوستاش شرط میبندن طاها تو مهمونی با دوست دخترش بره طاها هم که نمیخواسته کم بیاره به رها میگه واس اون شب نقش رلشو بازی کنه
سلن-خب بعدش چیشد
فریال_اونا مجبور شدن این دروغ ادامه بدن تا این که این احساسشون نسبت به هم واقعی شد
سودا-وای چه رمانتیک اصلا به رها نمیخورد انقدر عاشقانه باشه
سلن-چطور به هم اعتراف کردن حالا
مبین-اینجاشو من میگم
نازی-بگو عزیزم
مبین-اول رها عاشق طاها شد خواست به طاها بگه اما نتونست تا این که قرار شد طاها واسه یکی دو هفته بره مسافرت تو اون مدت یکی اشتباهی به گوش رها رسوند طاها اونجا رل زده و قرار نیست برگرده رها هم که فهمید خیلی ناراحت شد اصلا افسردگی گرفت تا این حد که میخواست خودکشی کنه
نیلی-واقعا؟؟؟
رها-هان؟؟؟؟
مبین-مگه اینطور نبود رها؟
رها-چرا چرا همین بود
سلن-چیشد تهش؟
شکیب-خب ما که متوجه شدیم رها میخواد خودکشی کنه به طاها خبر دادیم شانس اوردیم فقط اونروز طاها تازه رسیده بود تهران رفت پیش رها و باهم صحبت کردن رها فهمید اشتباه بوده همه چی حل شد
نیما-پس اینطو باهم رل زدن؟
نازی-ن
مبین-نه؟
نازی-نه....طاها اومد اما دیر شده بود رها قرص خورده بود و کم کم قرصا تاثیر خودشو گذاشت و رها بی هوش شد چون فاصله خونه تا بیمارستان زیاد بود رها دیر رسید به بیمارستان و وضعیتش خطر ناک بود بردنش اتاق عمل معدشو شست و شو دادن و اما اثر بی هوشی زیاد بود و رها رفت تو کما طاها که تازه قدر رها رو فهمیده بود اون موقع متوجه شد عاشق رهاست بهش اعتراف کرد و معجزه شد رها به هوش اومد
نیلی-چقدر شبیه فیلم ترکیه ای شد😐
فلایر-اره خیلی عشقشون قشنگ بود
رها و طاها با دهن باز به ما زل زده بودن
کم مونده بود اشکشون در بیاد
بدبختا شک شده بودن😂
#شکلات_تلخ
#فریال
فریال_خب ببین داستان اینطوره که طاها اصلا اهل رل زدن نیس یعنی کلا با دخترا حال نمیکنه ولی سر یه بازی با دوستاش شرط میبندن طاها تو مهمونی با دوست دخترش بره طاها هم که نمیخواسته کم بیاره به رها میگه واس اون شب نقش رلشو بازی کنه
سلن-خب بعدش چیشد
فریال_اونا مجبور شدن این دروغ ادامه بدن تا این که این احساسشون نسبت به هم واقعی شد
سودا-وای چه رمانتیک اصلا به رها نمیخورد انقدر عاشقانه باشه
سلن-چطور به هم اعتراف کردن حالا
مبین-اینجاشو من میگم
نازی-بگو عزیزم
مبین-اول رها عاشق طاها شد خواست به طاها بگه اما نتونست تا این که قرار شد طاها واسه یکی دو هفته بره مسافرت تو اون مدت یکی اشتباهی به گوش رها رسوند طاها اونجا رل زده و قرار نیست برگرده رها هم که فهمید خیلی ناراحت شد اصلا افسردگی گرفت تا این حد که میخواست خودکشی کنه
نیلی-واقعا؟؟؟
رها-هان؟؟؟؟
مبین-مگه اینطور نبود رها؟
رها-چرا چرا همین بود
سلن-چیشد تهش؟
شکیب-خب ما که متوجه شدیم رها میخواد خودکشی کنه به طاها خبر دادیم شانس اوردیم فقط اونروز طاها تازه رسیده بود تهران رفت پیش رها و باهم صحبت کردن رها فهمید اشتباه بوده همه چی حل شد
نیما-پس اینطو باهم رل زدن؟
نازی-ن
مبین-نه؟
نازی-نه....طاها اومد اما دیر شده بود رها قرص خورده بود و کم کم قرصا تاثیر خودشو گذاشت و رها بی هوش شد چون فاصله خونه تا بیمارستان زیاد بود رها دیر رسید به بیمارستان و وضعیتش خطر ناک بود بردنش اتاق عمل معدشو شست و شو دادن و اما اثر بی هوشی زیاد بود و رها رفت تو کما طاها که تازه قدر رها رو فهمیده بود اون موقع متوجه شد عاشق رهاست بهش اعتراف کرد و معجزه شد رها به هوش اومد
نیلی-چقدر شبیه فیلم ترکیه ای شد😐
فلایر-اره خیلی عشقشون قشنگ بود
رها و طاها با دهن باز به ما زل زده بودن
کم مونده بود اشکشون در بیاد
بدبختا شک شده بودن😂
#شکلات_تلخ
۲۱.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.