یک روز تمام شعرهای جهان را

یک روز ،تمام شعرهای جهان را
بغل می کنم
نام ات را به گل سرم می چسبانم
با ابرها پچ پچ می کنم
از میان نقاشی ها می گذرم
با درختان قصه همسفر می شوم
برایت قدری ماه می چینم‌
دلم روشن می شود
و سایه ی تو
چون بابا لنگ دراز
بر صفحه ی این شعر می افتد.
دیدگاه ها (۳)

پریشان دل به گردِخانه ی توشُده  دیوانه و دیوانه ی توتو را می...

هوا یکنفره ست چتر نه، صبر باید بخرممن و بارانی که، سرخ می کر...

در دایره ی  عشقِ  شبم جای تو خالیست    گنجینه  نهان دارم و آ...

آدمى بايد اخلاق را از خانواده ، روش زندگى را از اجتماع ، دان...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط