کپی ممنوع🚫
#کپی_ممنوع🚫
#آمنهاحمدی
#پارت_20
مکثی کردم.
-تو مگه نگفتی اینجا کسی نمی شناسند؟!
گره اخمش کورتر شد انگار یاد چیزی افتاد که دهنش باز شد یه دفعه آتیشی شد.
-رفته اونجا چه غلطی بکنه؟!
لعنت بهش دختری خیره بی فکر.
داشتم آنالیزش می کردم، شکاک گفتم:
-چرا چیزی شده اون نره نر کیه؟!
باحرص درحالی که بند کیفش فشار می داد به حرف اومد.
-محراب پسر عموی رستاست.
چرا زودتر به فکرم نیامد؟!
منتظر جواب سوالم نگاهش کردم توی خلسه ای که بود آروم دهن باز کرد.
-اون چندین بار مستقیم وغیرمستقیم ازش خواستگاری کرده.
اصلاً از اون پسرِ یال قوز خوشم نمیاد.
درسته براش مادری نکردم اما در حد محراب هم نیست اون که همه اش پی الواتی و دوستای صدمن یه غارشِ.
گره اخمم کورتر شد با انگشتهام روی فرمان ضرب می گرفتم که به محض رسیدن لوکیشن دور زدم اون سر شهر بود.
#پارت_21
نگاهم به ساعت روی دستم گره خورد ساعت یه ربع به یک شبِ بود که جلوی اپارتمانِ قدیمی پایین شهری ایستادیم.
دیگه اعصابی برام نمونده بود تقصیر خودم بود اگه الکی برای خودم کار نساخته بودم الان این چند ساعت آواره کوچه خیابان نبودیم.
نگاه خسته وکلافه ام به پله ها افتاد زیر لب فحشی نثارشون کردم بعد هم هلک هلک از اون همه پله بالا رفتیم از نفس و کت وکول افتادیم تاطبقه ی چهارم رسیدیم.
رعنا انگشتش و روی زنگ گذاشته بود یکی دوباره ی هم محکم به در کوبید که یه مردِ چهارشونه که نصف هیکل من و داشت در باز و کرد.
لای در نگاه کرد بادیدن رعنا در وکامل باز کرد بادیدن رعنا لبخند ژکوندی زد که هیچ ازلبخندش مرموزش خوشم نیامد.
رعنا بدون سلام آتیشی غرید:
-بکش کنار اونا کدوم گوری هستند؟!
بدون اجازه مثل برق کشفها درآورد، وارد شد منم پشت سرش وارد سالن شدم نگاهم توی خونه وسالن زوار در رفته این مردک چرخید.
خونسرد وآورم به ستون ورودی آشپزخانه تکیه دادم از اونجا کل خونه که بیشتر شبیه سویت بود زیر نظرم بود.
رعنا تاوسط سالن رفت.
-اون عفرینه ها کجان؟
#آمنهاحمدی
#پارت_20
مکثی کردم.
-تو مگه نگفتی اینجا کسی نمی شناسند؟!
گره اخمش کورتر شد انگار یاد چیزی افتاد که دهنش باز شد یه دفعه آتیشی شد.
-رفته اونجا چه غلطی بکنه؟!
لعنت بهش دختری خیره بی فکر.
داشتم آنالیزش می کردم، شکاک گفتم:
-چرا چیزی شده اون نره نر کیه؟!
باحرص درحالی که بند کیفش فشار می داد به حرف اومد.
-محراب پسر عموی رستاست.
چرا زودتر به فکرم نیامد؟!
منتظر جواب سوالم نگاهش کردم توی خلسه ای که بود آروم دهن باز کرد.
-اون چندین بار مستقیم وغیرمستقیم ازش خواستگاری کرده.
اصلاً از اون پسرِ یال قوز خوشم نمیاد.
درسته براش مادری نکردم اما در حد محراب هم نیست اون که همه اش پی الواتی و دوستای صدمن یه غارشِ.
گره اخمم کورتر شد با انگشتهام روی فرمان ضرب می گرفتم که به محض رسیدن لوکیشن دور زدم اون سر شهر بود.
#پارت_21
نگاهم به ساعت روی دستم گره خورد ساعت یه ربع به یک شبِ بود که جلوی اپارتمانِ قدیمی پایین شهری ایستادیم.
دیگه اعصابی برام نمونده بود تقصیر خودم بود اگه الکی برای خودم کار نساخته بودم الان این چند ساعت آواره کوچه خیابان نبودیم.
نگاه خسته وکلافه ام به پله ها افتاد زیر لب فحشی نثارشون کردم بعد هم هلک هلک از اون همه پله بالا رفتیم از نفس و کت وکول افتادیم تاطبقه ی چهارم رسیدیم.
رعنا انگشتش و روی زنگ گذاشته بود یکی دوباره ی هم محکم به در کوبید که یه مردِ چهارشونه که نصف هیکل من و داشت در باز و کرد.
لای در نگاه کرد بادیدن رعنا در وکامل باز کرد بادیدن رعنا لبخند ژکوندی زد که هیچ ازلبخندش مرموزش خوشم نیامد.
رعنا بدون سلام آتیشی غرید:
-بکش کنار اونا کدوم گوری هستند؟!
بدون اجازه مثل برق کشفها درآورد، وارد شد منم پشت سرش وارد سالن شدم نگاهم توی خونه وسالن زوار در رفته این مردک چرخید.
خونسرد وآورم به ستون ورودی آشپزخانه تکیه دادم از اونجا کل خونه که بیشتر شبیه سویت بود زیر نظرم بود.
رعنا تاوسط سالن رفت.
-اون عفرینه ها کجان؟
۸.۷k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.