کپی ممنوع🚫
#کپی_ممنوع🚫
#آمنهاحمدی
#پارت_16
کلافه توی سالن راه رفتم که پرستار نهال از پله ها پایین اومد نیم نگاهی بهش کردم که نگاه خاصی بهم کرد خواست چیزی بگه اما از صورت برزخیم ترسید سر به زیر سمت آشپزخانه رفت.
روی مبل نشسته بودم و عصبی کف پام و تکان می دادم که رعنا با صورت نگران و پریشان وارد شد.
از دیدنش آروم بلندشدم سرجام خشکم زده بود تقصیر من بود الان چی جوابش بدم توی دلم غوغایی به پا بود که نگو با دیدنم سریع به طرفم اومد و خودش رو توی بغلم انداخت.
-دیدی چی شد حالا توی این خراب شده چطوری پیداشون کنیم؟!
خدایا خودت رحم کن بلای سرشون نیاد.
پوزخندی زدم کمر رعنا رو نوازش دادم خواستم بگم که اون زلزله ها خدا هم زورشون نمی کنه ولی ترجیح دادم بیشتر از این گند کاری نکنم.
-چیزی نیست، اونا باهوشن حتماً جاشون امن نگران نباش.
سریع اشکهاش پاک کردم گرفته و ناراحت بودم.
-راستش فکر نمی کردم دختر به این بزرگی داری فکر کردم سه، چهار ساله ست.
خودش از آغوششم بیرون کشید.
-انگار خیلی چیزا رو درباره ی هم نمی دونیم اصلاً این همه عجله ات برای چی بود که زودتر صیغه کنیم در حالی هم خوب نمی شناسیم؟!
#پارت_17
با پشت دستم صورتش نوازش کردم.
-بهت که گفتم این طوری بهترِ مادرم هم دست از سرم بر می داره.
اخم ریزی کردم خم شدم کتم برداشتم.
-الان وقت این حرفها نیست بریم ببینیم اونا پیدا می کنیم یا نه؟!
سریع با دستمال کاغذی دماغش با ناز ذاتی تمیز کرد و من نگاهم به سبزی چشمهاش گره خورد که از گریه رگههای رنگ قرمز توی نقش خورد بود قفل شد.
-من قربون این چشمهات برم دیگه چشمهای نازت بارانی نکن نمی تونم تحمل کنم.
دستم روی کمرش نشست پا به پای هم از پارکنیگ گذشتیم، توی ماشین بودیم که دستم رو گرفت با غصه گفت:
-ببخشید که اولین روزای محرمیتون این طوری شد، اون از صبح اینم از الانم که..
چشمکی نثار اون چمنهای سرسبزش کردم.
-جون دلم نگران نباش وقت زیاد.
این موضوع به خیر بگذره یه لقمه چپت میکنم، دلم می خواد اولین شب باهم بودنمون و یکی شدنمون خاص و رویای باشه.
لبخندش پررنگ نگاه خاصش که با خجالت همراه بود حال گوهم کمی خوب کرد.
همیشه دلم می خواست زندگیم با عشقی پر شور شروع کنم با عشق نگاهم کرد و من یه وری به روش خندیدم، برای ثانیه ای گم شدن و استرس اون تارزانها از فکرمون محو شد.
پشت دستم با لذت بوسید.
-ممنونم که درک می کنی.
نگاهم به لاک های صورت رنگ طرحدار دستش که روی زانوم بود گره خورد بعدهم روی انگشت پاش.
ناخن های لاک خورده تر تمیزی داشت همیشه از زنهای آراسته و خوش پوش خوشم می اومد.
#آمنهاحمدی
#پارت_16
کلافه توی سالن راه رفتم که پرستار نهال از پله ها پایین اومد نیم نگاهی بهش کردم که نگاه خاصی بهم کرد خواست چیزی بگه اما از صورت برزخیم ترسید سر به زیر سمت آشپزخانه رفت.
روی مبل نشسته بودم و عصبی کف پام و تکان می دادم که رعنا با صورت نگران و پریشان وارد شد.
از دیدنش آروم بلندشدم سرجام خشکم زده بود تقصیر من بود الان چی جوابش بدم توی دلم غوغایی به پا بود که نگو با دیدنم سریع به طرفم اومد و خودش رو توی بغلم انداخت.
-دیدی چی شد حالا توی این خراب شده چطوری پیداشون کنیم؟!
خدایا خودت رحم کن بلای سرشون نیاد.
پوزخندی زدم کمر رعنا رو نوازش دادم خواستم بگم که اون زلزله ها خدا هم زورشون نمی کنه ولی ترجیح دادم بیشتر از این گند کاری نکنم.
-چیزی نیست، اونا باهوشن حتماً جاشون امن نگران نباش.
سریع اشکهاش پاک کردم گرفته و ناراحت بودم.
-راستش فکر نمی کردم دختر به این بزرگی داری فکر کردم سه، چهار ساله ست.
خودش از آغوششم بیرون کشید.
-انگار خیلی چیزا رو درباره ی هم نمی دونیم اصلاً این همه عجله ات برای چی بود که زودتر صیغه کنیم در حالی هم خوب نمی شناسیم؟!
#پارت_17
با پشت دستم صورتش نوازش کردم.
-بهت که گفتم این طوری بهترِ مادرم هم دست از سرم بر می داره.
اخم ریزی کردم خم شدم کتم برداشتم.
-الان وقت این حرفها نیست بریم ببینیم اونا پیدا می کنیم یا نه؟!
سریع با دستمال کاغذی دماغش با ناز ذاتی تمیز کرد و من نگاهم به سبزی چشمهاش گره خورد که از گریه رگههای رنگ قرمز توی نقش خورد بود قفل شد.
-من قربون این چشمهات برم دیگه چشمهای نازت بارانی نکن نمی تونم تحمل کنم.
دستم روی کمرش نشست پا به پای هم از پارکنیگ گذشتیم، توی ماشین بودیم که دستم رو گرفت با غصه گفت:
-ببخشید که اولین روزای محرمیتون این طوری شد، اون از صبح اینم از الانم که..
چشمکی نثار اون چمنهای سرسبزش کردم.
-جون دلم نگران نباش وقت زیاد.
این موضوع به خیر بگذره یه لقمه چپت میکنم، دلم می خواد اولین شب باهم بودنمون و یکی شدنمون خاص و رویای باشه.
لبخندش پررنگ نگاه خاصش که با خجالت همراه بود حال گوهم کمی خوب کرد.
همیشه دلم می خواست زندگیم با عشقی پر شور شروع کنم با عشق نگاهم کرد و من یه وری به روش خندیدم، برای ثانیه ای گم شدن و استرس اون تارزانها از فکرمون محو شد.
پشت دستم با لذت بوسید.
-ممنونم که درک می کنی.
نگاهم به لاک های صورت رنگ طرحدار دستش که روی زانوم بود گره خورد بعدهم روی انگشت پاش.
ناخن های لاک خورده تر تمیزی داشت همیشه از زنهای آراسته و خوش پوش خوشم می اومد.
۳۱.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.