اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۱۳۵
[ویو ملودی]
..............دو هفته بعد.............
زود حاضر شدم به سمت شرکت آرتور رفتم...دلم براش تنگ شده بود..... بخاطر کار نتونسته
بودم ببینمش... به شرکت رسیدم.. ماشین پارک کردم
به سمت اتاقش رفتم... به اتاقش رسیدم..در باز کردم لبخندی زدم که لبخندم روی لبم خشک
شد..قلبم انگار فرو ریخت...با صدای در برگشتن بهم نگاه کردن
یونا و آرتور داشتن هم می بوسیدن... اشکام دونه دونه روی گونم ریخت..چند قدم عقب رفتم
ملودی: ازت انتظار نداشتم...
به سمتم اومد که عقب رفتم
ملودی: بهم دست نزن...با دستی که به دختر دیگه دست زدی بهم دست نزن
آرتور: اون طور که فکر می کنی نیست....
بدون توجه به حرفاش با تندی به سمت بیرون از شرکت رفتم........دنبالم می یومد به ماشینم
رسیدم ..سوار ماشین شدم و راه افتادم...اشکام روی گونم جاری بود
ملودی: ..خدا لعنتشون کنه...
به آپارتمان رسیدم..با تندی خودم به داخل خونه رسوندم در محکم کوبیدم...نه نباید این کار با
من می کرد... گوشیم پشت سر هم زنگ می خورد..با دستای لرزون خاموشش کردم...
روی زمین نشستم...تو خودم جمع شدم...عوضی بهم قول دادی.....پس قولات چی شد ؟ دروغ
بود...گریم شدت گرفته بود
تو چرا تو دیگه چرا به راحتی من خورد کردی ؟ .. زندگی چقدر دیگه قراره برام تلخ بشه ؟
ساعت ها تو اون حالت بودم ....غروب شده.......با بدنی بی جون بلند شدم به سمت اتاق رفتم
دونه دونه لباسم کندم.. به سمت حمام رفتم..زیر آب سرد قرار گرفتم..لرزش خفیفی تو بدنم را
انداخت...اشکام مثل آب دوش پایین می یومد..دیدم تار بود ... اول پدر و مادرم بعدش ویلیام
و الان آرتور ..مشکل از منه..منم که احمقم..منم که راحت دل می بندم .. زندگی هیچوقت قرار
نیست به کام من خوش باشه
پارت ۱۳۵
[ویو ملودی]
..............دو هفته بعد.............
زود حاضر شدم به سمت شرکت آرتور رفتم...دلم براش تنگ شده بود..... بخاطر کار نتونسته
بودم ببینمش... به شرکت رسیدم.. ماشین پارک کردم
به سمت اتاقش رفتم... به اتاقش رسیدم..در باز کردم لبخندی زدم که لبخندم روی لبم خشک
شد..قلبم انگار فرو ریخت...با صدای در برگشتن بهم نگاه کردن
یونا و آرتور داشتن هم می بوسیدن... اشکام دونه دونه روی گونم ریخت..چند قدم عقب رفتم
ملودی: ازت انتظار نداشتم...
به سمتم اومد که عقب رفتم
ملودی: بهم دست نزن...با دستی که به دختر دیگه دست زدی بهم دست نزن
آرتور: اون طور که فکر می کنی نیست....
بدون توجه به حرفاش با تندی به سمت بیرون از شرکت رفتم........دنبالم می یومد به ماشینم
رسیدم ..سوار ماشین شدم و راه افتادم...اشکام روی گونم جاری بود
ملودی: ..خدا لعنتشون کنه...
به آپارتمان رسیدم..با تندی خودم به داخل خونه رسوندم در محکم کوبیدم...نه نباید این کار با
من می کرد... گوشیم پشت سر هم زنگ می خورد..با دستای لرزون خاموشش کردم...
روی زمین نشستم...تو خودم جمع شدم...عوضی بهم قول دادی.....پس قولات چی شد ؟ دروغ
بود...گریم شدت گرفته بود
تو چرا تو دیگه چرا به راحتی من خورد کردی ؟ .. زندگی چقدر دیگه قراره برام تلخ بشه ؟
ساعت ها تو اون حالت بودم ....غروب شده.......با بدنی بی جون بلند شدم به سمت اتاق رفتم
دونه دونه لباسم کندم.. به سمت حمام رفتم..زیر آب سرد قرار گرفتم..لرزش خفیفی تو بدنم را
انداخت...اشکام مثل آب دوش پایین می یومد..دیدم تار بود ... اول پدر و مادرم بعدش ویلیام
و الان آرتور ..مشکل از منه..منم که احمقم..منم که راحت دل می بندم .. زندگی هیچوقت قرار
نیست به کام من خوش باشه
- ۱۹.۴k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط