آغوش سایه
پارت پنجم❤️💙🖤
از زبان سونیک
سونیک:سیلور کیه چرا اسمشو نیاریم
شدو:من از اون خوشم میومد
ماریا:وای رمانتیک شد
سونیک:میشه بیشتر توضیح بدی
فلش بک به ۱۰ سال پیش
شدو: سیلور
سیلور:بله
شدو:من از تو خوشم میاد من عاشقتم
سیلور: متاسفم ولی ما فقط دوستیم
از زبان شدو
اون لحظه نابود شدم و دیگر هرگز به سیلور فکر نکردم و اونو فراموش کردم
از زبان سونیک
دیدم اشک توی چشماش جمع شده محکم بغلش کردم و گونه هاشو نوازش کردم
شدو:سونیک؟؟؟؟
سونیک:عیب ندارد نباید خودتو ناراحت کنی
ماریا:درسته گریه نکن
شدو:باشه من میرم کارخانه
ورود به کارخانه
مفلیس:خوش آمدی
شدو:برو کنار سیلور کجاست
مفلیس:اونجاست
از زبان شدو
رفتم سمت سیلور و یقه اش را گرفتم
سیلور:شدو
شدو:برو از کارخانه من بیروننننننن
سیلور:شدو چرا
شدو:من تو را فراموش کردم تو هم منو فراموش کردی برو
سیلور:من نمی رم
مفلیس:بسه دیگه شدو بیا این گل گاو زبان را بخور خوب بشی چرا اینقدر بدخلق شدی
شدو:برو سیلور برو
سیلور:باید حرف بزنیم
شدو:حرفی باهات ندارم
سیلور: لطفاً
رفتیم به مکانی خلوت
سیلور:من متاسفم
شدو:مهم نیست
سیلور:می خواستم بگم منم عاشقتم
شدو: آهان الان یادت اومد(با پوزخند)
سیلور:اون موقع من فقط یک دانشجو بودم و نمی توانستم باهات باشم
شدو:که اینطور ولی من دیگه تو را دوست ندارم
سیلور:شدو لطفا گوش کن
شدو:برو و گرنه......
سیلور:و گرنه چی؟؟؟؟؟
از زبان سیلور
شدو با پوزخند و اخم جلو اومد و در گوشم زمزمه کرد
شدو:و گرنه به عنوان یک خونآشام زندت نمی زارم
سیلور:جرأت نداری
شدو:اوه باشه می بینیم
شدو دندان هایش را در گردنم فرو کرد و خونمو می خورد
سیلور: آی شدو نکن
از زبان شدو
دلم نیومد زیاد اذیتش کنم ولش کردم
شدو:برو و گرنه بد میبینی
سیلور:باشه ببخشید
« شب»
شدو:من برگشتم
سونیک:خوش آمدی
شدو:بیا بغلم کوچولو
سونیک:باشه
پرید بغلم و نازش کردم
سونیک:شدو روی لباست خون هست
شدو:چیزی نیست
سونیک:چیشده
شدو:هیچی دستم زخمی شده بود
سونیک:مراقب باش تو برام مهمی
شدو:چی
سونیک: تو برام مهمی
شدو:تو منو دوست داری
سونیک:خب آره
شدو:ممنونم
اون موقع برام خیلی ارزشمند بود اون منو دوست داشت حتی با اینکه اذیتش کردم
ماریا:یکم استراحت کن
شدو:باشه
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.