احساس او

𝐩𝟒

من با تنهایی مشکلی ندارم...
فلیکس یکم صداشو بلند کرد:گفتم نمیام جه مین برو
جه مین:باشه بابا
من:چرا سرش داد زدی
فلیکس:آخ خود ب خود صدام بلند شد
من:برو باهاشون بازی کن
فلیکس:خدمم دوس ندارم... آخه میدونی؟ من بیس بالم خوب نی ترجیح میدم بازی نکنم
من:هر جور راحتی... راستی ممنون بابت ساندویچ
فلیکس:قابلی نداشت *لبخند ملیح
من:نمی خوام وقتت اینجا هدر بره
فلیکس:این چ حرفیه ا.ت
من ب باغچه حیاط مدرسه خیره شدم
پرش زمانی=1 دقیقه بعد
سکوتو شکستم:تو ک نمی خوای کل زنگ تفریحت هدر بره
فلیکس:الان این وقت حدر دادنه؟
من:*سکوت
حقیقتا دلم می خواست فلیکسو بغل کنم ولی خب... ادم چندان احساسی نیستم... غرور مهمتره:|
همون طور ک دستم روی نیمکت بود فلیکس دستشو گزاشت رو دستم
حس خوبی نداشتم پس تلاش کردم دستمو از زیر دستش بردارم. ولی...
‏خیلی دستمو سفت گرفته بود.
‏من:و... *سکوت
‏فلیکس:چیزی می خواستی بگی
‏من؛ من؟ نه چز؟
‏فلیکس:*خیره شدن
بعدم انگشتاشو تو انگشتام گره کرد...


ادامه دارد....
#فیک
#فیک_استری_کیدز
دیدگاه ها (۰)

احساس او

احساس او

احساس او

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط