احساس او
𝐩𝟔
زنگ خورد....
رفتیم سر کلا
معلم:چن تا گروه دونفری شید
من رفتم پیش بست فرندم آهیون
آهیون:هی ا.ت کجا بودی زنگ پیش
من:تو حیاط بودم. ام... هَم گروه؟
آهیون:ببخشید ولی... خب من میرم با چهیونگ
من:مشکلی نی
آهیون: ناراحت شدی؟
من:من؟ نه
الیویا:میخوای بیای تو گروه من
من: حتما. ولی... دلت نمی خواد بری با سویون(بست فرندش)
الیویا:می خوام ولی...
به فلیکس نگاه کرد و بعد از چشم غره فلیکس حرفش رو قطع کرد
اوووو گرفتم فلیکس بش گفته بیاد تو تیم من
من:ن مرسی برو با سویون من نمی خوام با تو باشم و بش چشمک میزنم
الیویا:*خوشحال شدن
بعدم رفتم تو گروه رونا
رونا خیلی خوبه ولی اونم اکثرا مث من روح میشه و من خوشحال میشم اگه باهاش وقت بگذرونم چون اون زیاد با کسی وقت نمی گذرونه(دواقت کسیم نداره)
تو گروه رونا بودم و داشتیم آزمایش علمی انجام می دادیم(علوم و آزمایشاش.... عاشقشونم ولی باید اعتراف کنم ک این آزمایش دیگه زیادی چرت بود)
داشتیم آزمایشو انجام می دادیم ک درمورد جاذبه زمین و سرعتش بود رونا یع منجنیق کوچولو برداشت تا با اون وسیله هارو پرت کنه ولی وقتی حواسش نبود فلیکس یع چیز رنگی انداخت رو منجنیق و خواستم ب رونا آخطار بدم ولی دیر شده بود.
رونا منجنیقو کشید و همی رنگ پاچید رو لباسش
رونا:ا.تتتتت چیکار کردی
من:من نبودم فلیکس اینکارو کرد
ولی فلیکس بازیگر خوبی بود و انقد نقششو خوب اجرا کرد ک هیچکس حتی بش شکَم نکرد.
معلم:ا.ت توضیحی برای این کارت داری
من:ولی من نبودم
معلم:پس دروغم میگی؟ واقعا که....
ادامه دارد...
زنگ خورد....
رفتیم سر کلا
معلم:چن تا گروه دونفری شید
من رفتم پیش بست فرندم آهیون
آهیون:هی ا.ت کجا بودی زنگ پیش
من:تو حیاط بودم. ام... هَم گروه؟
آهیون:ببخشید ولی... خب من میرم با چهیونگ
من:مشکلی نی
آهیون: ناراحت شدی؟
من:من؟ نه
الیویا:میخوای بیای تو گروه من
من: حتما. ولی... دلت نمی خواد بری با سویون(بست فرندش)
الیویا:می خوام ولی...
به فلیکس نگاه کرد و بعد از چشم غره فلیکس حرفش رو قطع کرد
اوووو گرفتم فلیکس بش گفته بیاد تو تیم من
من:ن مرسی برو با سویون من نمی خوام با تو باشم و بش چشمک میزنم
الیویا:*خوشحال شدن
بعدم رفتم تو گروه رونا
رونا خیلی خوبه ولی اونم اکثرا مث من روح میشه و من خوشحال میشم اگه باهاش وقت بگذرونم چون اون زیاد با کسی وقت نمی گذرونه(دواقت کسیم نداره)
تو گروه رونا بودم و داشتیم آزمایش علمی انجام می دادیم(علوم و آزمایشاش.... عاشقشونم ولی باید اعتراف کنم ک این آزمایش دیگه زیادی چرت بود)
داشتیم آزمایشو انجام می دادیم ک درمورد جاذبه زمین و سرعتش بود رونا یع منجنیق کوچولو برداشت تا با اون وسیله هارو پرت کنه ولی وقتی حواسش نبود فلیکس یع چیز رنگی انداخت رو منجنیق و خواستم ب رونا آخطار بدم ولی دیر شده بود.
رونا منجنیقو کشید و همی رنگ پاچید رو لباسش
رونا:ا.تتتتت چیکار کردی
من:من نبودم فلیکس اینکارو کرد
ولی فلیکس بازیگر خوبی بود و انقد نقششو خوب اجرا کرد ک هیچکس حتی بش شکَم نکرد.
معلم:ا.ت توضیحی برای این کارت داری
من:ولی من نبودم
معلم:پس دروغم میگی؟ واقعا که....
ادامه دارد...
۳.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.