پرستار بچم پارت ۴
ویو کوک:با چیزی که دیدم شوکه شدم اون توی بغل ات بود بازم؟(بچم پشماش ریخت😂)
درو آروم بستم و رفتم توی اتاق خودم ... در حموم رو باز کردم و رفتم توش(منحرفم خودتی )
ویو ات:اقبالو ببین پریود شدم😐 ههییی جیهو رو آروم از خودم جدا کردم و خواستم برم که محکم تر گرفتم الان چیکار کنم هوفف
ات:جیهو کوچولوم
جیهو:هوم؟*خوابالو *
ات:شیطون بیداری؟
جیهو:حیح*خندهی شیطون *
ات:جیهو ولم کن میخوام برم کارا رو بکنم
جیهو:باچه
ات:آفرین پسر خوب *سرش رو نازی کرد *
ویو ات:از اتاق جیهو رفتم بیرون و توی اتاق خدمتکار داشتم لباسم رو در بیارم که در باز شد
ات:چیزی شده جیهو؟
جیهو:اونی کجا بودی دنبالت میگشتم
ات:داشتم لباسم رو عوض میکردم
جیهو:من بکنم؟*لوس لوسی*
ات:نه گلم خودم میکنم
جیهو:نه من میخوام
ات:نمیشه
جیهو:پس نمیدم *لباسروبرداشت و فرار *
ات:جیهووووو
ویو ات: بعد اینکه لباسم رو برداشت و از اتاق بیرون رفت افتادم دنبالش که رفت سمت اتاق ارباب و منم رفتم تو و خواستم بگیرمش که از زیر دستم در رفت و نزدیک بود بیوفتم که یه نفر گرفتم...اون...اون ارباب بود تازه با بالا تنه ی برهنهههه مغزم eror۴۰۴ داده بود از بغلش با شتاب اومدم بیرون که پام گیر کرد و افتادم روی ارباب
ویو کوک:دیدم در اتاقم باز شد و جیهو و ات اومدن تو...ات خیلی تند راه میرفت و نزدیک بود بیوفته اصلا حالم دست خودم نیست(دست من بود برادرم😐😂) فقد میدونستم باید بگیرمش پس دستم رو گذاشتم دور کمرش و کشیدمش سمت خودم ... با تعجب بهم نگاه میکرد و خواست بره که دوباره نزدیک بود بیوفته و گرفتمش و افتاد روم فاصله ی بینمون خیلی کم بود جوری که نزدیک بود لبام با لباش برخورد کنه صدای تپش قلبش رو میتونستم بشنوم از روم بلند شد و تعظیم کرد و رفت از شدت کیوت بودنش خندم گرفت...یه دقیقه یادم افتاد لباس تنم نیست ☺😂
ویو ات: لباس رو از جیهو گرفتم و رفتم توی اتاق خودم و(عکسشو گذاشتم ) همینطور که میپوشیدم به اون بدنش فکر میکردم دستم روی سینش بود عجب چیزی فاک خیلی تحریک کننده بود البته زیاد نتونستم ببینم چون زور بلند شدم
ویو کوک: اون موقع که دستش رو روی سینم فشار داد خیلی تحریک کننده بود و هر لحظه امکان داشت کنترلم رو از دست بدم و اون لبای فاکیش بدتر...
درو آروم بستم و رفتم توی اتاق خودم ... در حموم رو باز کردم و رفتم توش(منحرفم خودتی )
ویو ات:اقبالو ببین پریود شدم😐 ههییی جیهو رو آروم از خودم جدا کردم و خواستم برم که محکم تر گرفتم الان چیکار کنم هوفف
ات:جیهو کوچولوم
جیهو:هوم؟*خوابالو *
ات:شیطون بیداری؟
جیهو:حیح*خندهی شیطون *
ات:جیهو ولم کن میخوام برم کارا رو بکنم
جیهو:باچه
ات:آفرین پسر خوب *سرش رو نازی کرد *
ویو ات:از اتاق جیهو رفتم بیرون و توی اتاق خدمتکار داشتم لباسم رو در بیارم که در باز شد
ات:چیزی شده جیهو؟
جیهو:اونی کجا بودی دنبالت میگشتم
ات:داشتم لباسم رو عوض میکردم
جیهو:من بکنم؟*لوس لوسی*
ات:نه گلم خودم میکنم
جیهو:نه من میخوام
ات:نمیشه
جیهو:پس نمیدم *لباسروبرداشت و فرار *
ات:جیهووووو
ویو ات: بعد اینکه لباسم رو برداشت و از اتاق بیرون رفت افتادم دنبالش که رفت سمت اتاق ارباب و منم رفتم تو و خواستم بگیرمش که از زیر دستم در رفت و نزدیک بود بیوفتم که یه نفر گرفتم...اون...اون ارباب بود تازه با بالا تنه ی برهنهههه مغزم eror۴۰۴ داده بود از بغلش با شتاب اومدم بیرون که پام گیر کرد و افتادم روی ارباب
ویو کوک:دیدم در اتاقم باز شد و جیهو و ات اومدن تو...ات خیلی تند راه میرفت و نزدیک بود بیوفته اصلا حالم دست خودم نیست(دست من بود برادرم😐😂) فقد میدونستم باید بگیرمش پس دستم رو گذاشتم دور کمرش و کشیدمش سمت خودم ... با تعجب بهم نگاه میکرد و خواست بره که دوباره نزدیک بود بیوفته و گرفتمش و افتاد روم فاصله ی بینمون خیلی کم بود جوری که نزدیک بود لبام با لباش برخورد کنه صدای تپش قلبش رو میتونستم بشنوم از روم بلند شد و تعظیم کرد و رفت از شدت کیوت بودنش خندم گرفت...یه دقیقه یادم افتاد لباس تنم نیست ☺😂
ویو ات: لباس رو از جیهو گرفتم و رفتم توی اتاق خودم و(عکسشو گذاشتم ) همینطور که میپوشیدم به اون بدنش فکر میکردم دستم روی سینش بود عجب چیزی فاک خیلی تحریک کننده بود البته زیاد نتونستم ببینم چون زور بلند شدم
ویو کوک: اون موقع که دستش رو روی سینم فشار داد خیلی تحریک کننده بود و هر لحظه امکان داشت کنترلم رو از دست بدم و اون لبای فاکیش بدتر...
۳۵.۲k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱