Fakeyoongi 🌌
OrdinaryLife 🌙 p 13🌙
که یهو دیدم سه تا ماشین دورم دارن میچرخن
~:هی دختر سوار شو
یونا :هوییییی آشغالا برین گمشیننننننننن
*:کی به کی ميگه 😏
یونا :یونگیااااااا
یونگی :کی منو صدا کرد؟!
جیهوپ :اون جارو باش 🙁
یونگی :یا خدا
یونا :با شماهام
یونگی :بریم تا ميخوان برگه قرار دادرو بيارن
جیهوپ :بریممممممممم
که یونگی و جیهوپ اومدن وسط پیشه من
~:عه چه لحظه ی قشنگی
یونگی :ببند دهنتو مرتیکه هرزه
جیهوپ :عه عه
یونگی :عه چيه منظورم يه چيزه دیگست
یهو سه تایی رفتیم رو ماشینا پاهامونو زدیم به وسط شیشه ماشین و پریدیم بیرون
یونگی :خوبی؟
یونا :آره خوبم
جیهوپ :بریم برگه ها رو امضا کنیم
یونگی :نميخواد بارارو فرستادم کره ديگه نميخوام باهاش قرار داد ببندم
جیهوپ: چرا
یونگی :مگه ندیدی
جیهوپ :عه..چرا
یونگی :پاشین بریم
رفتیم سوار ماشین شدیمو رفتیم هتل تو راه پله ها بودیم
یونگی :فردا برمیگردیم
جیهوپ و یونا :چرااااا
یونگی :چون ديگه امن نیست باید برگردیم
یونا خب...خب
جیهوپ :پس وايسا به جینا بگم وسایلاشو جمع کنه
یونگی :خب باشه برو.... بیا ماهم بریم
یونا :اومدم
رفتیم داخل رفتم يه دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس گرم پوشیدم چون سردم بود و رفتم رو تخت خوابیدم تا غروب
ویو یونگی :
منم يه دوش گرفتم تيشرت و شلوار گرمم رو هم پوشیدم و از خستگی زیاد رفتم پیش یونا خوابیدمو کشیدمش تو بغلم
فلش بک به غروب
که یهو دیدم سه تا ماشین دورم دارن میچرخن
~:هی دختر سوار شو
یونا :هوییییی آشغالا برین گمشیننننننننن
*:کی به کی ميگه 😏
یونا :یونگیااااااا
یونگی :کی منو صدا کرد؟!
جیهوپ :اون جارو باش 🙁
یونگی :یا خدا
یونا :با شماهام
یونگی :بریم تا ميخوان برگه قرار دادرو بيارن
جیهوپ :بریممممممممم
که یونگی و جیهوپ اومدن وسط پیشه من
~:عه چه لحظه ی قشنگی
یونگی :ببند دهنتو مرتیکه هرزه
جیهوپ :عه عه
یونگی :عه چيه منظورم يه چيزه دیگست
یهو سه تایی رفتیم رو ماشینا پاهامونو زدیم به وسط شیشه ماشین و پریدیم بیرون
یونگی :خوبی؟
یونا :آره خوبم
جیهوپ :بریم برگه ها رو امضا کنیم
یونگی :نميخواد بارارو فرستادم کره ديگه نميخوام باهاش قرار داد ببندم
جیهوپ: چرا
یونگی :مگه ندیدی
جیهوپ :عه..چرا
یونگی :پاشین بریم
رفتیم سوار ماشین شدیمو رفتیم هتل تو راه پله ها بودیم
یونگی :فردا برمیگردیم
جیهوپ و یونا :چرااااا
یونگی :چون ديگه امن نیست باید برگردیم
یونا خب...خب
جیهوپ :پس وايسا به جینا بگم وسایلاشو جمع کنه
یونگی :خب باشه برو.... بیا ماهم بریم
یونا :اومدم
رفتیم داخل رفتم يه دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس گرم پوشیدم چون سردم بود و رفتم رو تخت خوابیدم تا غروب
ویو یونگی :
منم يه دوش گرفتم تيشرت و شلوار گرمم رو هم پوشیدم و از خستگی زیاد رفتم پیش یونا خوابیدمو کشیدمش تو بغلم
فلش بک به غروب
۷.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.