فیک تهیونگ(عشق خون آشام) پارت۲
فیک تهیونگ(عشق خون آشام) پارت۲
از زبان ات
توش مغز انسان بود
جیغ کشیدم و وقتی مینسو و میونگ فهمیدن غش کردن
همون لحظه یکی گفت: تو اینجا چیکار میکنی... اینا جنازن؟
برگشتم دیدم یکی از اون هفت خون آشام معروفه که خیلیا میگن افسانس
چشام برق زد و گفتم: من از تو نترسیدم چون خیلی کیوتی... امممممم.... فکر کنم تو باید یونگی باشی درسته
یونگی: آره تو از کجا میدونی
ات: خب... نصف جهان شمارو مشناسن... یه سوال اون شیش تای دیگه کجان
یونگی: خب... خیلی سوال پرسیدی پس اول این جنازه ها رو میخورم بعد به حساب تو میرسم
ات: هنوزم نترسیدم.... آخخخخ
احساس کردم یکی پشت گردنم رو گاز گرفت. دستم رو بردم پشت گردنم، دستم خونی بود
گفتم: چیکار کردیییییی
یونگی: دختره ی متوهم، دیوونه من که جلوت وایستادممممم این کار تهیونگ بود(داد)
یکدفعه یک صدای قشنگی از پشتم شنیدم که گفت: هم خونش بد مزس هم گوشتش تلخه
برگشتم سمتش و از خوشحالی جیغ کشیدم
سریع گوشژمو در آوردم و با تهیونگ سلفی گرفتمولی تهیونگ هی تکون میخورد و حرف میزد
بعد از سلفی گفتم: واییییییییییی خداااااااا.... بالاخره به آرزوم رسیدم
اینو گفتم و یکی گفت: یعنی آرزو داشتی بمیری؟
ات: جیغغغغغغغغغغ..... نامجونننننننننن
جونگ کوک: دختره دوونس
ات: خرگوش کوچولوووووو.... کوکیییییییی
جین: میگم بهتر نیست بخوریمشون
جیهوپ: من که میگم براشون یک اتاق آماده کنیم این دوتا هم امشب بندازیم اتاق دختره شاید نمرده باشن
جیمین: میخوای من خونشونو تست کنم ببینم مردن یا نه
تهیونگ: نه نمیخواد این دختره و این دوتای دیگرو بندازین اتاق فقط در رو نبندین
ما رو برداشتن بردن اتاق تا اینکه شب شد
تا شب کسی با کسی حرف نمیزد و مینسو و میونگ هم بهوش اومدن و من ماجرا رو براشون تعریف کردم
از زبان تهیونگ
شام آماده شد و من اون دختره که از همه خوشگل تر بود رو صدا کردم فکر کنم اسمش ات بود
داشتم ات رو صدا میکردم تا اینکه جونگ کوک اومد و گفت: از ات خوشت اومده؟
تهیونگ: خب... راستش... آره خیلی دختره خوشگله نگاهش آدم رو دیوونه میکنه
از زبان ات
خلاصه شام خوردیم و رفتیم بخوابیم تا اینکه...
گایز ببخشید دیروز نتونستم فیکو بزارم سرم خیلی شلوغ بود ولی من تمام سعیم و میکنم تا زود زود برای شما فیک بزارم😜😚
از زبان ات
توش مغز انسان بود
جیغ کشیدم و وقتی مینسو و میونگ فهمیدن غش کردن
همون لحظه یکی گفت: تو اینجا چیکار میکنی... اینا جنازن؟
برگشتم دیدم یکی از اون هفت خون آشام معروفه که خیلیا میگن افسانس
چشام برق زد و گفتم: من از تو نترسیدم چون خیلی کیوتی... امممممم.... فکر کنم تو باید یونگی باشی درسته
یونگی: آره تو از کجا میدونی
ات: خب... نصف جهان شمارو مشناسن... یه سوال اون شیش تای دیگه کجان
یونگی: خب... خیلی سوال پرسیدی پس اول این جنازه ها رو میخورم بعد به حساب تو میرسم
ات: هنوزم نترسیدم.... آخخخخ
احساس کردم یکی پشت گردنم رو گاز گرفت. دستم رو بردم پشت گردنم، دستم خونی بود
گفتم: چیکار کردیییییی
یونگی: دختره ی متوهم، دیوونه من که جلوت وایستادممممم این کار تهیونگ بود(داد)
یکدفعه یک صدای قشنگی از پشتم شنیدم که گفت: هم خونش بد مزس هم گوشتش تلخه
برگشتم سمتش و از خوشحالی جیغ کشیدم
سریع گوشژمو در آوردم و با تهیونگ سلفی گرفتمولی تهیونگ هی تکون میخورد و حرف میزد
بعد از سلفی گفتم: واییییییییییی خداااااااا.... بالاخره به آرزوم رسیدم
اینو گفتم و یکی گفت: یعنی آرزو داشتی بمیری؟
ات: جیغغغغغغغغغغ..... نامجونننننننننن
جونگ کوک: دختره دوونس
ات: خرگوش کوچولوووووو.... کوکیییییییی
جین: میگم بهتر نیست بخوریمشون
جیهوپ: من که میگم براشون یک اتاق آماده کنیم این دوتا هم امشب بندازیم اتاق دختره شاید نمرده باشن
جیمین: میخوای من خونشونو تست کنم ببینم مردن یا نه
تهیونگ: نه نمیخواد این دختره و این دوتای دیگرو بندازین اتاق فقط در رو نبندین
ما رو برداشتن بردن اتاق تا اینکه شب شد
تا شب کسی با کسی حرف نمیزد و مینسو و میونگ هم بهوش اومدن و من ماجرا رو براشون تعریف کردم
از زبان تهیونگ
شام آماده شد و من اون دختره که از همه خوشگل تر بود رو صدا کردم فکر کنم اسمش ات بود
داشتم ات رو صدا میکردم تا اینکه جونگ کوک اومد و گفت: از ات خوشت اومده؟
تهیونگ: خب... راستش... آره خیلی دختره خوشگله نگاهش آدم رو دیوونه میکنه
از زبان ات
خلاصه شام خوردیم و رفتیم بخوابیم تا اینکه...
گایز ببخشید دیروز نتونستم فیکو بزارم سرم خیلی شلوغ بود ولی من تمام سعیم و میکنم تا زود زود برای شما فیک بزارم😜😚
۱۵.۱k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.